/ایستگاه میماند و قطار میرود/

/ایستگاه میماند و قطار میرود/

عقاب تیز پرواز را نظاره کن
چرخش ایام را حواله کن
جهان مثال هندوانه ای دربسته
هندوانه را قرمز رنگ بسته
صدای باز شدن در را در ارابه آسمان
خط میانه دو خط آسمان
سمت کهن سمت نو
سمت پرواز پروانه پیله را
پیله باز کن جهان خوابست
خواب در خط قرمز چراغ خواب هست
وسعت بیکران را نظاره کن
وسط خط سرود خوانش زندگان رفته از مردن
مرگ نخ به بادبادک زندگی خط جاماندن
آدمها سکوی تاریخ ها
عقاب های تیز پرواز و شاهین ها
نگاه کن ترانه میخواند پرنده
غاز با غاز درنده با درنده
بردن باخت مساوی باخت رفتن یا ماندن
ماندن بادبادک رفتن از ماندن
ماندن برده زندگی سکوت ترانه ی چند بردن ماندن از زندگی
رد شدن از عبور تند رفتن
سکوت را خط رفتن خط ماندن
ایستگاه متروکه تاریکی
ایستگاه صدای قطار رفتن
قطار ها میروند ایستگاه منتظر قطارست...
حسام الدین شفیعیان

حکایت روزگار

運気がドカンとアップする!光の写真 - アマテラス!

تو از من پرسیدی

و من سکوت ممتد شب بودم

تو از من پرسیدی و من حکایت روزهای غم بودم

تو از من رد شدی بی بهانه

ببار باران کمی هم با بهانه

تو از واژه گل گفتن شدی خود

درون گل زگفتن خود شدی تو

منو و من منهای منو من به ما ماند همی من بی من در من من

زصورت زچهره زگفتن زخفتن زبیداری بگو ای دفتر رنج

ستاره دنباله دار شب شدو رفت برفت در آسمان خفتن گرفتش

میان کهکشان گفتن گرفتش

میان دور گردون آسمان بود زمین بودو زمان بودو نهان بود

جهان وسعت به دور گردش خود زجو گیتی در پرش خود

جهان آدمی جهان حرفو گفتن سکوت این زمین سمفونی شب

از این شعر گر گذری کردی تو روزی بدان واژه در آن گل گفتن قند

بخوان مصرع به مصرع بیت زبیتی بخوان شعری پس شعری زآواز

زآهنگ شبانه شب چو آهنگ بنالان آهن آهنگ گفتن

سه ضربو زتقسیمو زجدول حروف مقطعه پازل بر هم

حسام الدین شفیعیان

یونان جغرافیای نان

یونان جغرافیای نان

پرتغال پرتقال فرق میوه جغرافیا مثل میوه

رسیده فصل مرزهای مجنون

رسیده فصل اقاقیهای صیدون

اقاقیا کجای تالاب نیلست مگر نیل فراطو سلسبیل هست

شهرهای نیامده بیامده از آمدن ها پشت زمین شهری آجری ها

سنگ آهن سنگ مس سنگ روی زمین فصل انبار گردو

درخت انجیر میوه زرد درخت خشک در خاکدان غم

درخت سبز خشک ندارد میوه ای نو درختی نو به نو در میوه ی نو

بساختم کلبه ی چوبی درونم زبادو برگ و باران در خودم غم

پل چوبی جهان را وصل میکرد زدریا تا ثریا عصر  میرفت

رسیدش تا جهان سلسبیل ها صنوبر های در هم پیچکی ها

قطار روزنه نور درخشان زهر کوپه کسی در فکر انشاء

بدان قصه رسیدیم تا رسیدن که هر شخص در درون خود بیدار

بخفتن واژه عصر آهنی بود جهان شعری درون آهنی بود

مثال قرمز از هندوانه درونش کال اما نوبرانه ولی فصل خزانی شد بیدار

که تاریخ شمسو لیلو و میلادی گرفته زتقویم خودش کاری گرفته

زتقویم دو چند فصل قبل از خود دو و چندو چنین فصل در خود

درخت تاک تاکستان میوه درون خود زمستان درو بود برون شعری درون غم زمین فصل نگفتن از درو بود

کتاب زندگی همچون عروسی عروسک در درون لباس در بسته بودش به در قفل چراغی افروخته بودش

مرا با خود ببر تا فصل انجیر کنیم تاکستان را پر زانجیر ولی درخت میوه نیاورد چون درو شد

زخشکیدن زنو در نو به نو شد به کاشتم من نهالی رویشی نو درون خاک اندیشه ای نو

زخود ساختم درونش ریشه کردم زفصلی نو درونش ریشه کردم

بباران ای جهان چند فصلی زتابستانو پائیزو زمستان بهاران شو ای فصل بهاران

حسام الدین شفیعیان

شهر بادبادک ها

PHOTOS: 'Space jellyfish' cloud spotted after SpaceX launch

قصیده های بارانی

کلبه شنزار های ساحلی دریایی

میان قطعات زندگی تاب میخورد ماحصل فکرهای طوفانی

چند قصه ناسروده انگار فصل سرد خواب های پسا تاریخ از شعری تنیده در قالب دفتر ذهن

ما همه در دفتر زندگی رفته از کلمات شده ایم

مزرعه ای در بادهای قطب های تنهایی

نموداری از تکاپوی شهری

تکاپوی درون خواب های طولانی

شهر های تکیده بر برجک ها

ناودان شیروانی قصه طولانی فریاد های خاموش

چتر را باز کن آسمان مثال باد در بادبادک چتری برای پروازست

حسام الدین شفیعیان

/کوچه دلتنگی زمین/

عکاس-حسام الدین شفیعیان

/کوچه دلتنگی زمین/

پنجره نورفشان خورشید میخندید
باران نغمه شدو خوش بارید
غزل از سرو شدو آسمان دلتنگ بود
شعر گم گشتو شاعر همی گم میگشت
در پی کوچه ی تردید کمی باران بود
ماه از پس پرده چرا نالان بود
غم برایش کمی لالایی
شعر برایش کمی حرف میشد
قصه سرفصل غرلهای دل او میشد
حسام الدین شفیعیان