یونان جغرافیای نان
پرتغال پرتقال فرق میوه جغرافیا مثل میوه
رسیده فصل مرزهای مجنون
رسیده فصل اقاقیهای صیدون
اقاقیا کجای تالاب نیلست مگر نیل فراطو سلسبیل هست
شهرهای نیامده بیامده از آمدن ها پشت زمین شهری آجری ها
سنگ آهن سنگ مس سنگ روی زمین فصل انبار گردو
درخت انجیر میوه زرد درخت خشک در خاکدان غم
درخت سبز خشک ندارد میوه ای نو درختی نو به نو در میوه ی نو
بساختم کلبه ی چوبی درونم زبادو برگ و باران در خودم غم
پل چوبی جهان را وصل میکرد زدریا تا ثریا عصر میرفت
رسیدش تا جهان سلسبیل ها صنوبر های در هم پیچکی ها
قطار روزنه نور درخشان زهر کوپه کسی در فکر انشاء
بدان قصه رسیدیم تا رسیدن که هر شخص در درون خود بیدار
بخفتن واژه عصر آهنی بود جهان شعری درون آهنی بود
مثال قرمز از هندوانه درونش کال اما نوبرانه ولی فصل خزانی شد بیدار
که تاریخ شمسو لیلو و میلادی گرفته زتقویم خودش کاری گرفته
زتقویم دو چند فصل قبل از خود دو و چندو چنین فصل در خود
درخت تاک تاکستان میوه درون خود زمستان درو بود برون شعری درون غم زمین فصل نگفتن از درو بود
کتاب زندگی همچون عروسی عروسک در درون لباس در بسته بودش به در قفل چراغی افروخته بودش
مرا با خود ببر تا فصل انجیر کنیم تاکستان را پر زانجیر ولی درخت میوه نیاورد چون درو شد
زخشکیدن زنو در نو به نو شد به کاشتم من نهالی رویشی نو درون خاک اندیشه ای نو
زخود ساختم درونش ریشه کردم زفصلی نو درونش ریشه کردم
بباران ای جهان چند فصلی زتابستانو پائیزو زمستان بهاران شو ای فصل بهاران
حسام الدین شفیعیان