تقویم فصل پائیز هم دارد

خیابان فراموشی انسان ها

آلزایمرهای زود زده

فکر را دودو آهنو آجرو خاک زده

خیابان چندم رفتن دورن خود

بن بست فلسفی و سفسطه ها

خورده بورژواهای غول زده

شهر غول های آهنی شهر آجرهای آهنی

آهن در اهن غول پیکر آسمان خراش های بالای ابر

فصل سعود به اورست برج های جای اورست

تاریخ شعر تاریخ کلمات تاریخ همه تاریخ ها

تخلص آدم برفی زیر برف ریزان شعر 

خورشید میتابد برف ها میروند زمین برفی نیست دیگر

تقویم فصل پائیز هم دارد

حسام الدین شفیعیان

ساحل زمین بارانیست

درون نگاه بارانیست

اینجا هوا هوایی طوفانیست

برایت واژه ها را تکانده ام قصه اول خط  شعری فانوسی در بیابانیست

بتکان دریا را ماهی ها تکان خورده میخندند برای تن شدن آدمی  قصه تنهائیست

شوریده موجی میزند ساحل را بزن ساحل دریا چراغانیست

بباران نقطه هایی را ستاره های دنباله دار کهکشانی درون زمین از زیبائیست

حسام الدین شفیعیان

/پازل باران زده/

/پازل باران زده/

بین این فاصله را خط بزن
دو سه بیتی هم شده فاصله را ضرب بزن
ضرب بر کلمات واژه را نقطه سر خط مزن
ای از قصه ها سرشار آمده در کاغذی آدمکی شده
آدمک شعر مرا با خود خود رقص بزن
تکیده چون برگ پائیزی بر خشک دم قلمم مرکب بزن
نغمه میخوانم شاید بیدارت کنم
خواب را فاصله هم میبرد شعر را واژه را
باران کلمات نقطه های سرریز از کلمه
چشمه دریا جوشیده از شاعری خسته
جهان میزند زیر آواز گریه خنده بیدار میشود
خنده هوشیار میشود گریه بیدار میشود
سال چندو چند قمری دور کهکشان میلادی
کهکشان میلاد زده شمسی قمر زده هجری هجرت زده
تاریخ باران زده میخ دفتر تاریخ را محکم وصله به هم زده
وصله ها را شعر درهم زده بر هم نظم نثر را آهن زده
زنگ زده زنگار زده قطب قلب شمالی را آجر ها رو ی هم ماتم زده
تا دیوار ثریا صنوبری کج زده ساقه گیاه را حشره آهنگ زده
تن های ماهی را دریا لب زده ماهی را دریا دور از خود زده
پائیز فصل ماضی بعید حال پائیزی فعل پائیزی
زمستان قصه را برف زده شیروانی را گنجشک جیک جیک ناودان چک چک
سروده ای برای تمدن کهن مدرنیته از تکامل کهن
پازلی از تقاطع بلوار رسالت زده رسالت را سالک زده
ماه را آهن زده ابر را ماتم زده دریا را آهن زده زیر سد ماه خورشید پارو زده
قهوه تلخ تکامل دایناسوری ته قهوه روی سکان موج قهوه
شاعر تکه بارانی تکه ابری تکه برفی تکه تکه کلماتی
لقمه از آهن لقمه از آجر لقمه از سیمان گز آهک زده
بالای برج تاب خوردن بالای برج ماه خوردن بستنی را آب خوردن
پایین را غم ماه غم خورشید غم راه غم تاب تاب قلب ها را آهن زده
شعر را آجر بچین بالا برو روی دیوارک شعر چشم انداز خورشید غروبیست کهنه
رخت را بر طناب تاریخ پهن کن خشک میشود تمام صفحات پاک شده از تاریخ
شاعر-حسام الدین شفیعیان

چند فصلی

سلسله ضرب بخوان از شروع

ریتم ماهی های مجنون

خروش دریا پر از طنین

سکوت ساحل سمفونی زمین

درخت سایه سار تابیدن

گل نغمه ساز روئیدن

ساقه از تابش جان گرفتن

شعر در هم واژه نالیدن

سرود خوان تمام سروده های ناتمام

فصل رویش شاخه های روئیدن

فصل تفکر از خوانش

فصل رویش از تابیدن تابش

آغاز فصل جدید چند فصلی

فصل قصه های مقدمه ی عشق ورزی

روئیدن مهربانی در سروده ی تمام دلهای مهر ورزی

حسام الدین شفیعیان