چراغی درون کلمات

He's checking his list! Santa's face has been spotted in the clouds above  Essex

قرمزی تو از من سرخی من از تو شعر میشد بر گفتن برخود

چه واژه گفتی چند خطی زدیو گلفشانی گفتی

غزل نشانی گفتی آتشفشانی گفتی بند بند شعر مرا عطر فشانی گفتی

سرایش گفتی  نیایش گفتی سال نو را نو چراغی گفتی

خاطراتی گفتی خاک را شعر زدیو چراغدانی پختی نور نان و نمکو قصه سرایی گفتی

از بر قصه پر از شعر درون خود شعرم چراغی گفتی

فصل فصل غزلو دو بیت تا پلکانی گفتی آسمانی گفتی نور فشانی گفتی

صورت شعر به صوت غزلی آهنگی درون قفسی بلبلانی گفتی صوت شعر را چه عالی گفتی

شاعر-حسام الدین شفیعیان

خط بلوار اشک ریزان...

خط بلوار اشک ریزان

خط فرهنگ سنگ ریزان

خط خطر کوه ریزان

همه چیز لرزان انسان لرزان باران لرزان

سکوت شب بود فانوسی روشن میشد

تاریکی در گورش گم میشد

و شب روشنا بخش تمام جاده های انسانی

زنجیره های تقاطع همسانی

تفکرات رشد زده نهال فکر را باران زده

ریشه تنومند بشود صاف صیقلی انسانی

کلمات را مارش مزنید کلمات را فالش نزنید

اینجا صد و شصت و دومین درجه ی زمین بود

هفت فلک زمین انگار هفت پل آسمان میشد

و درون قصه نو به نو آسمان راه میشد

شعر همه شعر در شکوفایی مقصد انسان ترن زندگی میشد

قصه تونل های تنور گرفته میشد

نانوایی که نان میشد خود خورده در خود خود درون تنور میشد

بپزان گرمای زمین فصل شدت گرفتن تاریخ در تنور تاریخی

دمای چند درجه مانده به پاراگراف خط تیره خط ویرگولی ویرگولی

ساعت پشت هم عددی عدد رقم از ساعت عقربه شکسته در ساعت

فصل تاریخ شمسی برگردان میلادی زده

سه نقطه ... سلام ای فصل شکوفه های بهاری باران زده

حسام الدین شفیعیان

جغرافیای فراتر از رنگ صورت ها

چه فرقی میکند زرد پوستی  چه فرقی میکند تو  سیاه پوستی

چه فرقی میکند رنگین کمان صورت رنگین بزن سیلی به روی فقر  سیم خاردار ها

بزن سیلی بگردان صورتت را جهان  محکمتر از سیلی بخواب صورت سیلی

جهان سیر زده طبقات فقر زده آهن را ماتم زده خاک را باران زده

به ایست مردار کرکاسی به ایست کرکس زروی صورت خونین

زمین گرسنگان افریقایی نیست فقط جغرافیا نیست فقط مرز نیست

متینگ عرصه ی خشکیده طغیان آب تشنگی ها بود جهان

کودکی رهبر محیط زیست جهان بود در جهان

یک پیاده نظام طبیعت بارانی

شور دریا فقر نمک آهن دریایی پری آهنی

شهر نمک های فاسد شده نمکدان را بگردان نمک را آهک زده

تور جهانی اردک های پیاده روهای کجا اباد

آباد باد خانه ات جهان که بودی پیاده در خود تنها

شهر ماهی های سرخابی صورت کودکی آبی کودکی قرمز

صورتت را رنگ نکن تو زیبایی

با همان رنگ صورت تو دنیایی

درونت شهر ارزوها بود انگار

کودک آفریقایی آرزوهایت باران بود انگار

ماه برای تو آرزوها داشت

شب پر از رویا بود گرما بود 

سیاره ای در خود کفن داشت انگار

آرزوی غذای گرم بود آرزوی عروسک پارچه ای

شنای درون تنگ ماهی بود

همه چیز وارونه خالی بود

صورتت را سیاه کن دنیا

با رنگ جهان جهانی شو انسان

تا پل بزنی به بهشت ارزوهاشان

برایشان بابانوئل شو ای انسان

برایشان ستاره شو ای انسان

بادبادک شو باران شو طوفان شو دریا شو کشتی ای شو ای انسان

و این بود سروده ای مرثیه ای صیحفه ی پاک شده ای

صفحه ی تا شده ای ورق خاک شده ای جامعه ی پاک شده ای

سرود خوان تار تار جهان نت هابود

دو به دو میدویدند نت ها انگار تار مرز سیم خاردار سمفونی ساز های آنور جغرافیا میشد

و این شعر تقاطع جهان پل زدگی میشد و نقطه ها آبی و نقطه ها نورانی میشد...

حسام الدین شفیعیان

راه ستاره ها

آرام بیا مترسک چوبین مزرعه

شهر آهن زده تو را درخت چوب زده

دنیا را خواب جهانی غم زده

آرام بیا مترسک تنهایی ها

شهر را سروده ای غمگین تمام ستاره ها را راه زده

حسام الدین شفیعیان

خاک تنهایی

تقاطع گورستان غم زده

بلوار شنی خاک زده

مرده های تک و تنها با روبان های مات زده

شب های سمفونی گورستان

مرده های زنده از مردار زده

شب تنهایی را خاک تنها قاب زده

حسام الدین شفیعیان