خب در شکم و رحم مادر شما دنیایی دارید از روح کوچک تا کمال شکل پذیری و حیات ورود به ماده.قبل آن وسعت کار شما چقدر بوده و حال در دنیای بزرگتر چقدر؟و حال اگر قرار باشد به دنیای بزرگتری وارد شوید با همین قبل اندیشی به رحم آیا یکسان هست. نیست چون وارد حیات پیشرفته تر شدید.و حال دنیای رحم و کره زمین و بعد انتقال به عالم بهتر و پیشرفته تر میروید پسرفت تا اینجا نیست سمت پیشرفت هست. پس چه روحی قویتر و چه روحی ضعیفتر هست.
روحی که از فرصت زندگی به نفع بشریت کاربردی باشد چون بشریت یک سرشت دارد که در آن سرشت اصلی شما در یک جان و یک جسم مشترک از روح زیست میکنید روح شما حتی در جسم قابلیت دارد اما در قوت آن اگر قوت آن درک شود عملکرد آن پیشرفته میشود.اما اگر قوت آن درک نشود عملکرد آن هم ضعیف میشود.
شما در زندگی ماده جدل میتوانید کنید اما در زندگی روحانی روحی جدل بردار نیست. زیرا در آن واقف در قوت آن میشوید و عملکرد جدل از شما گرفته میشود این قوت در درک زمینی آن شخصی مقابل شما مینشیند این مراتب عمومی نیست تمام آنچه به شما مربوط میخواهد کند از کجا و چگونه چه کسی برای شما نوشتار میشود اگر همان جا بگویید طرف فرار میکند اما نمیگویید زیرا از کجا چه کسی چگونه؟چه کسی هست چه کسی به او فرمان داده. همه برای شما نوشتار میشود به شرط حفظ قوت.
مثل همان فیلم زندگی شما از لحظه تولد تا حیات مادی که چه کردید حال چون این مراحل روحی باید درک شود عمومیت آن را میگوییم.هر آنچه شما کنید همان را دریافت میکنید آنهم با سرعت بسیار بالاتر در حیات روحانی و روحی که پیشرفته هست . مثال بین موت و حیات قدرت روح در موت رفته گذر کرده و قدرت ماده چشم بشری شما بین موت و حیات فعلی شما هست شما در این بین هستید و قدرت شما در آن از بین نرفته و در بین آن از فضیلت های دنیای روحی قوی برخوردار میشوید.
یک حیات هست که از بین میرود آن حیات ماده و بدنی شما هست.یک حیات روحانی و روحی شما هست. ماده ساخت هست اما روح اهدا شدنی.روح اهدا شدنی به شما از بین نمیرود اما ماده از ساخت از بین میرود زیرا در آن حیات مادی هست حیات جاودان نیست. حیات ماده مثل یک گل روزی تبلور و روزی خشکیده و روزی هر انچه ماهیت اوست در اصل او از بین نمیرود. شما از ماهیت اهدای روح هستید. نه از اهدای ماده بر ابدیت. ماده ابدی نیست زیرا روح شما در آن امانت هست. ماده صورت مادی شما هست. ماده رنگ و پوست و جسم شما هست. اما روح ذات اصلی آن هست.ذات اصلی از سرشت اصلی هست. اما ماده پوسیده شدنی و یا بی جان هست تا زمانی که روح ترک آن کند فایده دارد بعد آن مثال یک مجسمه خشک میشود که نه تکلم میکند نه راه میرود و نه کاری میتواند کند مگر روح آن بتواند کاری کند آنهم از بعد درون آنچه بوده و مدت زمان اهدا و زندگی در آن.
اگر به سرشت اصلی و ذات اصلی خود بر نگردیم در تاریکی بمیریم فنای روحی میشویم. فنای روحی یعنی چه؟ روحی که قدرت خود را از دست بدهد مثال جسد بی فایده میشود.نه از جسد خود فیضی هست نه از روح خود فیضی.
اگر جسد بدون روح را مد نظر بگیرید مثال یک مجسمه هست.اما روح هست که آن را به حیات ماده در میاورد.پس روح فرای ماده قدرت دارد.اما از جسد فایده ای نیست مگر در قوت روح آن جسد.
مشکل از آنجا هست که فکر میکنیم ابدی خواهیم بود در ماده حال آنکه ساعت و ساعتهای باقی مانده و ترک آن را نمیدانیم.ما عمومیت صحبت میکنیم بیشتر خصوصیت و مراتب جای بحث دگر دارد.در عمومیت مرگ یکسان هست و فکر انکه حال من کی میمیرم و چگونه میشود بحث دگر .کلیت امر مرگ یا زندگی روح که حالت مرگ یعنی جسم دگر قابل زندگی نیست البته در مرگ سرانجام زمانبندی آن نه کلیت آن.
پس جسم قابل زندگی نیست و روح آن را ترک میکند.حال چرا مرگ اتفاق می افتد.چون جسد میشود جسم ماده. بدون روح.جسد یعنی مرگ زمینی.روح آن را ترک میکند.متوجه مسائل میشود اما جسد حرف نمیزند قدرت درک صحبت روح هم با درک صحبت ما فرق دارد بسیار بالاتر و پر سرعت تر و بسیار پیشرفته تر از زندگی مادی هست. پس روح ضعیف و قوی فرق آن در چیست؟
ما چیزی داریم بنام آنچه کاشتید برداشت میکنید.آنچه در گذشته کاشتید همان را برداشت میکنید.اگر خوبی را بکارید خوب برداشت میکنید و اگر بدی را بکارید بدی را برداشت میکنید.اگر بخشش را بیاموزید بخشش را دریافت میکنید. اگر مهربانی را بیاموزید کاشت شما برداشت آنچه خوبست خواهد بود.
اگر خود را طرف مقابل خود قرار بدهید جان او احساس او و همه آنچه در اوهست را در خود دریافت میکنید نه تابع ریا میشوید نه خود شیرینی در جمع نه قدرت زمینی بر انجام کار بر علیه شخص.
برای همین هست که آموزه ای بهتر از درمان مرحم نیست زیرا آنکه مرحم شود روزی مرحمت شود و آنکه درمان کند روزی درمان شود.
اما اگر رشد بدی کاشته شود تاریکی بر روشنایی پیشی میگیرد هر آنچه میشود از کاشت مزرعه دهکده جهانی را میگیرد و نمود آن بیرحمی میشود.پایمال کردن عهد ها و پیمان ها و حق حقیقت و حقوق انسانی میشود.
حال اگر مکانیزم جهان را مکانیزم دقیقی بدانید که هست موهای سر شما شمرده شده هست یعنی به معنی باز آن آنچه فکر میکنید بی اهمیت هست در بذر شما و آنچه فکر میکنید پر اهمیت هست در بذر شما. مهم روش انجام آن است.
در این نمودار عدالت ملکوت الهی هست. اگر به ملکوت اعتقاد دقیقی باشد یعنی ملکوت از آنچه فکر میکنید به شما نزدیکتر هست. یعنی در بین شما هست دقایق شما هست و ساعت های شما هست که به آنچه میخواهید برداشت کنید میرسد.شما اگر تولد از رحم را یک مکانیزم علمی صرف بدانید همه مثل یک کارخانه باید از روی هم در آمده باشد اما حتی تفکر شما حتی رنگ چشم و خیلی موارد دیگر با هم متفاوت هست. اگر ژنتیک باشد یک منطقه جغرافیا با یک دگر آن در رنگ و نژاد متفاوت باشد. اگر زبان شما متفاوت باشد آیا روح سرشت شما هم متفاوت هست.
و اگر جسم از بین میرود چرا روح از بین نمیرود.و در این یعنی هر آنچه از سرشت اصلی هست از بین نمیرود اما ماده از بین میرود.
چرا ماده را از ابدیت ذات بشری خود اولویت بدانیم.حال آنکه ماده ای نبوده که طعم مرگ را نچشد. و آیا روح مثال ماده فنا شدنی هست.
حیات جاودان یعنی چه؟
بهترین آموزه آموزه صلح و مهربانی هست.بهترین روش روشی هست که در آن مهربانی بگسترده وجود انسان گستراننده شود.و بهترین تعلیم تعلیمات مهرورزی و عشق به هستی و کائنات هست. آنچه میدهید دریافت میکنید.و آنچه در هستی هست که عشق هست به شما هدیه میشود.در این ساختن شما همراه ساخته اصلی میشوید. ساختنی از آنچه هست به شما برگشت میشود. آیا امری نو را ساختن بهتر از امری هست که وجود دارد. امری که وجود دارد امریست که هست همراهی شما نو ساختن آنست آنی که نو بسازد نو دریافت میکند و آنی که کهنه را نو نکند در ساختن قبل خود مانده است.و این یعنی بهتر شدن از آنی در قبل.قبل آن شما بیست درصد عشق در کائنات را دریافت کردید و آن را به 50 رساندید. اگر بیست را به ده رساندید این در شما اثر بدتر دارد نه بهتر.اما بالا بردن آن یعنی رسیدن به همان و بهتر کردن همان هست که همان بوده و ارتقای آن در نو هست نه کهنه آن.این حالت بد اگر در عملکرد شما به شما رجوع کند باید به سمت بهتر آن حرکت کنید و اصلاح آنچه به شما بد برگردانده میشود.این در سطوح بالای همراه شدن به شما در یک برزخ جسمی سخت برگردانده میشود همان حالتی که از صد آتش بدترست.حالت برزخ بد روحی بدتر از هر نوع آتش هست. روح در یک حالت بد آنقدر سخت میشکند که شکنندگی آن از صد باره آتش بدترست. پس یک جا را اشتباه رفته اید.و آن را اصلاح باید کنید تا از آن حالت به حالت قبل و رفتن به سمت حال خوب حرکت کنید.این حقیقت برزخ روح در ماده قابل دریافت هست.که به آن دریافت شما آن چه گفته میشود میرسید. که حالت برزخ روحی بد سختتر از یک حالت قرار گرفتن در آتش هست. زیرا روح به حالت بد در وضعیت سخت در می آید.پس باید به حالت قبل و رفتن به سمت حالت بهتر حرکت کنید .مخصوصان افرادی که زودتر گرفتگی میشود به آنها در سطوح بالاتر این حالت را قبل آن حالت برزخ روح دریافت میکنند و دریافت آنها سرعت به سمت حالت قبل و ارتقا میرود.
مسائل خلقت و جهان شناسی و مسائل انسانها و زندگی آنها به اندازه خود جهان نیاز به شناخت دارد .این شناخت به دو صورت هست شناخت حقیقت ها. و شناخت اینکه هیچ چیزی از حیات انسانها نابود شدنی نیست بلکه حیات امری هست که اسرار خلقت در آن هست.هر چقدر به ارزشها چون معنویت . هنر.و اینکه انسانها در آن کاری که انجام میدهند ارزش پیدا میکنند. مثال یک هنرمند که در قلب انسانها جای میگیرد. یک هنرمند بر اساس کاری که برای خنداندن.که خود یک هنر هست چه رشته های مختلف هنری هر کدام ارزش خود دارد.از خنداندن که یک کار هم تفکری میتواند باشد هم یک امر خنده برای زمانهای سخت تاریخی و یا خواننده موسیقی که این نوا در روح انسان میتواند در جهان و بعد آن از حالت معنوی.تا موسیقی روح افزا در اینکه هنرمند هر کاری که انجام میدهد چگونه و چطور انجام میدهد.پس هنر و هنرمند و معنویت و امورات برای درون انسانها یک امر جای گیری درروح آنها میگیرد. پس ارزش آنها در روح دیگران جای میگیرد و یک بعد دیگر آن تفاوت روحیات انسانهاست. انسانها تمیز دهنده کیفیت از آنچه دریافت میکنند میشوند.که خوراک فکری هنری و معنوی به آنها چه حسی میدهد.پس هر کاری و ارزش هر کاری را مردم انسانها میفهمند حالا تخصصی آن و غیر باز فرق دارد اما تخصصی آن هم میزان ارزش آن را مشخص میکند اما در غیر آن اثری که در روح دریافت کننده میگذارد مشخص میکند.برای همین ناخود اگاه این قداست در هر امری مشخصه ای دارد. قداست انسانی و ارزش انسانی حالا غیر آن باز میزان شخصیت فرد و آنچه میکند.