آنچه مکشوف میشود را قبول نداریم. این یک حالت هست مثالست ها یا شناخت نیست.
یعنی چه؟یعنی کسانی که مردند.نمردند.بلکه آنها حیات زندگی دگر دارند.چه کهن آنها.چه کهن های انها.چه اجداد انها.یعنی چه؟یعنی شما چه کسی را به زندگی حیاتی خود دعوت میکنید.
مهربانست.حالا فرصت دوباره اینها مباحث سنگین هست.
بعضی باز سر مباحث زندگی بعد اینجا. و حالا هر نوع آن از فرصت به انسانها در نوع آن تفکرات مختلف هست.
زیرا شریعت هست اما در آن فضا کخ زدگی زیاد شده.
خداوند صلاح دانسته این دین پایه گذاری شود. حالا از شریعت ما را آزاد کرد. و غیر باید طبق آیات انجیل باشد.
طبق آن هر چیزی گفته شود درست هست. والا غیر آن ممکنست بدعت شود.
چون میدانند هر چه گویند میشود.بدون کم و کاست.والا غیر آن کم ایمانی رخ داده و بعد آن هم شبهه میشود.
در بر آن خداست. کاری که واقعی باشد چون بر آن خداست تمام قدرت ها در برابر خدا شکست میخورند چه بفهمند چه نفهمند.
شما در یک جان و یک جسم مشترک از روح زیست میکنید روح شما حتی در جسم قابلیت دارد اما در قوت آن اگر قوت آن درک شود
هر شخص منجی قبل آنکه بیاید انتظار هست اما وقتی آید و مقابله کند ممکنست بلند شود.
و ظهور رساند . امورن مقابله هست. زیرا خوش آمد فلان جریان خط حرف نزدن.
بسیار پیچیده هست در جهان
و نظرات خود میگوید این تمیز ما هست که آن را غربال میکند و سخن حق از درونش بیرون می آید.
فردا هم روی موج غرق میشویم.اما اگر روی انصاف حق راه برویم هیچگاه غرق نمیشویم
وقتی گفته میشود روح خدا. یا روح الله. الله عربی فارسیش خدا.روح خدا.
روح خداست. که در مسیحیان بیشتر یعنی تثلیثی ها که کلان هر سه را خدا میدانند و در ان حال یک خدای واحد که پدر آسمانی مینامند.
خدا اگه میخواست روح اصلی را به آنها دهد جسم آنها میپاشید.
با قدرت.پس دریافت کردن با ساکن شدن فرق دارد.
یک خدا اعتقاد داریم.حرفی که خیلی زیاد از مسیحیان میزنند اینست که ما هم به یک خدا اعتقاد داریم که پدر میگویند
همانجا.وقتی میگه مرا ترک کردی یعنی جدا شده. انسان میشد میمیرد روح دگر چه بوده؟ا
طبق آنچه از تعریف روح القدس داده میشود.پس شناخت کتاب مقدس تثلیث.
از آسمان مرده ها را گوید بیایند زمین باز بر آن حمله هست.زیرا آنچه مکشوف شود و ظهور رساند .
مشکل هست.پس ذهن خردمند تشخیص میدهد.نه روی موج میرود نه غرق میشود بلکه آنچه درست هست را تمیز میدهد.
خالق بوجود میاورد. مخلوق بوجود آورنده نمیشود.
چون انسان ماده هست میخواهد وجود خدا را کشف کند و چون ماده هست نمیتواند بحقیقت آن برسد.
جسم ماده آن هست. اما روح آن روح خداست.پس خدا چیزی که بگوید موجود باش همان لحظه موجود میشود.
پس دریافت کردن با ساکن شدن فرق دارد.
در تصلیب گنوسی های مسیحیت اولیه میگفتند روح مسیحایی او او را ترک کرد شد انسان.
اما در حقیقت فرصت در این امر حالا طبق مصلحت خداوند چجوری چطورش یک فرصت به شخص داده میشود
دوره پیشرفت علم معنویت هست
زیرا روح شما در آن امانت هست. ماده صورت مادی شما هست. ماده رنگ و پوست و جسم شما هست. اما روح ذات اصلی آن هست.
مثال یک مجسمه هست.اما روح هست که آن را به حیات ماده در میاورد.
مهم روش انجام آن است.
در این نمودار عدالت ملکوت الهی هست.
پس باید به حالت قبل و رفتن به سمت حالت بهتر حرکت کنید .
والا حرف او بی معنی و بی تایید از تمیزی دانش رد میشود.اگر کسی امورات را درک نکند حتی اگر زمین به غیر آن تبدیل شود
پس تصرف کامل قدرت بسیار بالا میخواهد و فداکاری بالا.
که بشریت را سوق به هدف متعالی دهند .و آموزه هایی خوبتر که انسان را به اصل حقیقت برساند
میرود تا بیابد.و در این یافتن هست که افزان و به حقیقت میرسد.اما حقیقت هست که نجات انسانی در آن هست.
و صعود. گمشدگانی که حقیقت را بخواهند . یا گمشدگانی که خواب شیرین را بخواهند و گویند وادی حیرتی نیست.
چشم کجاست بیند و گوش کجاست شنود.
اگر خواریت زمین خواری ملکوت باشد ملکوت سروری هست
درهای بسته و باز شدن آن در کوبیدن جستن یافتن میروند.
سگ به مثال در کتب به دشمن گویند که سگ هار منظورن هست.سگی که وحشی شده دست آدم میشود.حال مثال آن بر آدم دشمنی که به مال خریده میشود و به مال درنده میشود و خوی انسانی اش میرود.فاصله انسان به آدم شدن و خوی حیوانی گرفتن در اعمال او هست. یک انسان متعالی میشود.و یک آدم به هاویه.اگر فلان روح فلان شخص چند هزاران سال پیش نگریسته شود هیچ چیزی از بین نرفته.اگر به مثال ظهور نگاه کنیم هر شخص منجی قبل آنکه بیاید انتظار هست اما وقتی آید و مقابله کند ممکنست بلند شود. حقیقت هست. زیرا منجی همچنان که نجات دهنده هست. افکار و مقابله ها زیادست.مقابله ها از خیلی امور می آید .امور مادی. امور انکار. امور حال هر کسی آید از آسمان مرده ها را گوید بیایند زمین باز بر آن حمله هست.زیرا آنچه مکشوف شود و ظهور رساند . امورن مقابله هست. زیرا خوش آمد فلان جریان خط حرف نزدن. حال جهان را در یک مثلث ببینید. مثال هرم.این هرم قدرت هست. هرم قدرت بالا میاورد میندازد. در صفوف مختلف هم جریان دارد. اگر کسی گوید نیست. شناخت بر او نیست یا اصلان علامات نمیداند. یا حتی دست. نشان. و در صفوف معنوی و مادی هست و بسیار قدرت زمینی دارند در تمامی جهان در صنوف و همه مکان های مهم.مکان مهم یعنی پیشبرنده.امکانات وسیع.پول. قدرت.و اموراتی که ابلیس از آن بهره مند میشود. شهوت. قدرت. پول. امکانات.رسانه های بسیار قوی. نیرو.و اوضاع اقتصادی جهان هم دستشان هست.و از آن بهره برداری میکنند.بهره برداری موقعی و فشار حداکثری.فلان کشور وقت تمام هست فلان شخصیت در فلان جا باید بیاید. فلان سمت معنوی. فلان شخص بیاید.خرابکاری بسیار گسترده میکنند تا معنویت بیفتد زیرا مصرف گرایی صرفه بالا دارد.صرفه مصرف گرایی با ریختن اعتقادات می آید.وقتی شخص به حساب و کتاب و بعد و مرگ روح. و همه امورات بی اعتقاد شد. روح انسانی او هم به امورات دیگر گرفته بشود.آدم ماشینی له کننده بالارونده همان هرم در ساختار لازم بر فرمان و امور مهم تا سطوح میشود.خود هرم میداند قدرت خدا را. اما از قدرت ابلیس استفاده میکند و قدرت شیطانی در امورات بدست آوردن زمینی استفاده میشود یعنی همان هرم قدرتمند هم با این شناخت از خدا و زمان ها و کارها نوعی خبر میگیرد اما دقیق نیست زیرا میدانند حتی چه کسی کجا دنیا آمده.چه کسی چطوری شده حسابات کار دارند.میدانند چطوری هست مثال آمدن منجی چطور هست آمدن اسرار پنهانی زیادی میدانند منتها با علوم ممنوعه. اما همه حقیقت را نمیدانند زمانبندی را نمیدانند در انجام کارها. همین ترس آنهاست. زیرا مقابله با آن نمیتوانند کنند.و این اسرار فقط دست خداست.برای همین ناگهانی امور را نمیدانند که چه چیزی دقیق ناگهانی اتفاق می افتد.ولی میدانند چیزی اتفاق میفتد.اما نوع آن را نمیدانند اما طریق ثروت را میدانند و هر نوع آن را هم ممنوعه میکنند و بر میدارند تا دیگران قدرت نگیرنند مثال زمینی و دست اصلی خودشان باشد.پس مسئله بسیار پیچیده هست در جهان.اما شناخت دقیق از بر آورد قدرت منجیان ندارند. مگر طبق آنچه خوانده دست میاورند. اما در قدرت خدا سخت شکننده میدانند خود را اما در مقابل آن قدرت زمینی زیاد دارند.اما محاسبات دقیق از امورات معنوی را در سطوح عالیه آن نمیدانند مگر از اتفاقات اصل کتب مخفی خود.و کتبی که بیرون ندادند و دست خودشان هست.که حقیقت هایی در آن ها هست که نسخه اصلی آن در دل منجیان و خدا هست که منشور میکند بر دل آنها.
هر تفکری و اندیشه ای بیانات و نظرات خود میگوید این تمیز ما هست که آن را غربال میکند و سخن حق از درونش بیرون می آید.اما این تمیز دادن اینست که این ازادی بیان برای همه باشد نه بد هست بلکه بسیار خوبست زیرا از درون آن سخنان در میاید و تمیز تشخیص داده میشود.اصولان افرادی که تاب نظر مخالف خود را ندارند فردا روز با دیگری هم همانگونه رفتار میکنند.قیافه روشنفکری به حرف نیست. روشنفکر واقعی به کردار رفتار او هست که مشخص میشود.روشنفکری یعنی فکر روشن اگر این تعبیر ساده آن بتواند روشن و فکر باز را برساند.اما فکر بسته روشنایی نمیدهد.آنکه در بیان خود به اعتقادات دیگران توهین کند بد هست اما درون حرف های همان هم حرف هست منتها روش بیان توهین آمیز باعث میشود جای انتقاد آزار دهد.انتقاد یعنی نقطه ضعف هایی برای بیان برای بهبود آن ضعف ها و ایجاد روبراه کردن وضعیت برای آن اشخاص.افرادی که مشکلات دارند و یا مسئله ای که نفع عمومی یا قشر آسیب پذیر یا قشری که نیاز به امری دارد یا هرنمونه درست شدن آن وضعیت.اما فحش و توهین مشکلی را حل نمیکند.بلکه گوش خیلی از شنونده ها را در بین آن میبندد زیرا افراد زیادی از توهین کردن بدشان میایند.زیرا زیادی آن افراد برای اینست که فحش اصولان با ذات اصلی انسان فاصله دارد.انسان از ذات الهی طبق آنچه توضیح آفرینش در کتب هست میباشد.آیا ذات الهی در آفرینش که همه آن خوبیست.امور بدی در انسان قرار میدهد خیر.پس این تاریکی هست با هر اسمی روی آن در انسان نمودار بد میگذارد.اگر بیان انتقاد . بیان آزاد.بیان فکر روشن هست.تشخیص آن هم هست.اگر شخصی صد تا انتقاد کند نصف آن فحش باشد انتقاد جای خود را به انتقام میدهد انتقام با صورت فحش بد هست.اگر شخصی طاقت انتقاد نداشته باشد فردا هم از طریق همان افراد سلابه میکشد آن اشخاص را.اما توهین فحش هم به شخص مورد نظر او هم قابل تمیز و اگر آنگونه باشد حق دفاع از او مستقیم توسط خود او میباشد.که مثال طبق تاریخ یا دستاورد یا هر مسئله ای از آن دفاع کند.اگر روی موج شنا کنیم فردا هم روی موج غرق میشویم.اما اگر روی انصاف حق راه برویم هیچگاه غرق نمیشویم.اگر تمیز تشخیص داده میشود. رفتار و سکنات تمیز داده میشود.حتی ممکنست یک خانواده مثال 5 نفره هر کدام یک فکری داشته باشند .یک نوع رفتار سکنات.دانایی در آنست که از همه آنچه هست تمیز درست در بیاید.و اگر درست در نمیاید. مشکل هست.پس ذهن خردمند تشخیص میدهد.نه روی موج میرود نه غرق میشود بلکه آنچه درست هست را تمیز میدهد.تعصب بیجا ندارد. سوت هورا و کف کشیدنی نیست بلکه حق و حقیقت طلب هست. زیرا در سود نه مادی آن هست.نه فکر اینکه سود برسد هست. نه اینکه سود خیالی.مثال فکری صد نوع سود دارد برای آن بعد طرف مقابل را هم بخواهند با سود آنها بگوید چشم هر چه شما بگید بعد اگر بداند چه سودها هست چه سر خم کردن اشتباه.اما فکر درست قاطی سود منفعت یک خط شنا نمیشود.بلکه سمت تشخیص درست میشود در بیان آزاد.و بعد تمیز آن و تشخیص آن.از خط فکری رضایت خدا و حق و حقیقت.