اولین خصیصه انسان دانا و بالغ و اخلاق مدار احترام به عقاید موافق و مخالف اوست. عقاید مخالف عقایدی هستند که مخالف عقاید شمایند و عقاید موافق عقایدی هستند که موافق شمایند.
در این وسط عقاید خوب عقایدی هستند که منظر عقاید خود را بیان میکنند و احترام به عقاید دیگران میگذارند.و عقاید خوب ریشه در خوبی میگیرد.حتی اگر مخالفان شما ضد شما گویند ماحصل رضایت خداوند هست که بر رضایت مخلوق ارجحیت دارد.
عقاید مخالف از منظر های مختلف هست.اگر مخالفان شما خطوط آن عقیده هستند اما عقیده را آلوده میسازند این ریشه عقیده را آلوده نمیکند بلکه ریشه عقیده در بستر خوب خود گواه خوبی میدهد و اگر قرار بر آن باشد تمام خلایق را راضی نگه داشت یعنی جهت موافق همه شنا کردن هست که این منافات دارد زیرا جایی ظلم هست جایی کج روی هست جایی رذالت هست جایی خباثت هست جایی آلودگی هست. موافق شنا کردن باد انگیز خواهد بود اما شناخت حق و باطل و حقیقت شناسی باعث شکوفایی انسان در رشد و بالغیت فکریست.
جرقه دادن و فوران احساس و زخم زدن چه با تیزهوشی چه با بی تفکری چه با درگیری با اختلاف بین عقاید فرق دارد .اختلاف سر مباحث گفتمان و تبادل عقاید طرفین با هم هست.که شخص عقاید را بر اساس آنچه در باورهای بنیادین اوست میگوید و شخص مقابل با عقاید بنیادین خود جواب میدهد.حال در ما بین این توهین به عقاید هم و تحریک کار هوشمندانه نیست بلکه کاریست که فایده که ندارد هیچ دشمنی زا هست. زایش کلمات دشمنی رضایت خدا نیست. خداوند زبان خوب و فکر خوب و دانایی را به انسان داد تا کمال دهد آن را.وقتی زبان هست. فکر هست. تعقل هست. زخم زبان و تکبر و غرور تاریکیست.
آموزه هایی خوب هستند که بشریت را سوق به هدف متعالی دهند .و آموزه هایی خوبتر که انسان را به اصل حقیقت برساند .حقیقت طلبی بهتر از جدل هست. جدل هدیه ای به تفکرات نمیدهد بلکه جای آن را تعصب فکری پر میکند.اما حقیقت طلبی و اصل حقیقت هست که فایده دارد در دنیای آن باز شدن اذهان و تفکرات روی عقاید خود هست. و در بعد این زندگانی توشه راه.
هیچ توشه بدی برای انسان آرامش روحی نمیاورد بلکه برزخ روحی بد و عذاب روحی شکننده در اعمال هست. زخم زبان. توهین. رذالت. خباثت. بد دهنی. فحاشی. توهین. درگیری. همه چیزی را خوب نمیکند جای مرحم زخم هست. زخم زدن کار اصول انسانی نیست. آدمی اگر با عقیده ای مشکل دارد گفتمان میکند در این گفتمان علت مشکل را میگوید و اشکالات فکری ذهنی درباره آن عقیده آن سمت در این وارد دفاع حق میشود.اگر توانست به خوبی دفاع کند یعنی خوب شناخته عقیده خود را اگر بد دفاع کرد مسلط رو عقیده و شناخت آن عقیده کم دارد یا باید بیشتر کند دانش خود را.
جیغ و سوت و هورای زمینی در بعد این زندگی و ملکوت الهی بدرد انسان نمیخورد بلکه آن دست زدنی یا تحسین الهی و مجمع انسانهای نیک هست که رضایت خداوند هست. اگر در زمین این بود و بر حق و حقیقت بود خوبست اما نه بعد مادی بعد معنوی.بعد مادی موفقیت شما در امورات دیگر اون مباحث مادی ماده دارد و مبحث این کتاب نیست. بلکه مبحث این کتاب مباحث معنوی هست.که در زندگانی دنیوی چه اموری به آن سمت بکار می آید.توشه خوب چیست.توشه بد چیست.توشه خوب برای سفری که باید آن را با خود برد.توشه خوب از مهربانی. عدالت انسانی.سخاوت فکری. دانش افروزی. دانش افروزاننده دیگری. مرحم شدن. خوبی به مخلوقات خدا. خدمت خالصانه و درست و بدون تبعیض رنگ و نژاد و اوصاف زمینی.بلکه با هدف رضایت خدا هست که این توشه پر شود.
مقدمه ماحصل آن هر کاری که خوب انجام گیرد و هر کاری که نیکو انجام گیرد و هر کاری که درست انجام گیرد در پی آن دانه ای هست که نمود و رشد آن ریشه قوی میکند و در بر آن برای دیگران حسرت ندارد بلکه شادی و خوبی و لبخند آنچه گفتند شنیدیم خواندیم یا دیدیم و حال به کار ما در جایی که باید بکارمان آید میاید هست. چه در زمین در خوبی توشه و چه در بعد آن در نتیجه اعمال انسانها.
شخص نجوینده,شخص نکوبنده,شخص نجستن یاب خوابنده.اما شخص جوینده.کوبنده.جستن کننده.نخوابنده ذهنی.با اولین و دومین دهمین شاخک های فکریش به جوشش می آید و دنبال میرود تا بیابد.و در این یافتن هست که افزان و به حقیقت میرسد.اما حقیقت هست که نجات انسانی در آن هست. غیر آن خواب فکری هست. و خواب فکری کسی را بی نیاز نمیکند.اما روشنایی فکری باعث کمال و حقیقت طلبی و رسیدن و مرحم هست.در این امر اگر غفلت شد در آن غفلت هست که حقیقت از دست او میرود و این خسران هست.نقصان را بر طرف کردن. مرحم شدن.و وسعت تفکر.بهترین امر حقیقت هست. حال یک پرتقال نمیتواند نارنگی باشد. یعنی نارنگی نارنگیست و پرتقال پرتقالست.این حقیقت هست. اما نارنگی پرتقال هست و پرتقال نارنگی آنچه ذهن برای خود به خیال بسازد هست فایده ندارد چون حقیقت همانست که هر چیزی اصل خود هست نه اصل آن بزور اصل دیگر شدن.اما در اتحاد نارنگی و پرتقال میشود به مزرعه ای رسید که هر میوه ای خوش و نیکو باشد و در این نیکویی مفید.چرا مثل پرتقال نارنگی زده شد برای اینست که میوه در برداشت خود همان هست که برداشت میشود . اما میوه ای برداشت درست میدهد که درست برداشت شود. برداشت غلط حتی گل را در نگاه فقط خار میبیند. درخت را بیهوده. خورشید را بی فایده.نگاه درست و دقیق حتی خار را زیبا. علف هرز را زیبا و بیهوده را با مصرف میبیند.اما مصرف آن در هرز بودن آن نیست.بلکه در آنست که همانست.علف هرز نمیتواند گل آفتابگردان باشد اما علف هرز هم زیباست. این نگاه ما به پیرامون خود هست. و الا زیباترین آن زشت و زشت ترین آن هم بیهوده هست.اصلان تفکر مثبت خلقت را بیهوده نمیداند.و تفکر منفی حتی حقیقت را بی فایده میداند.پس در حقیقت درست راه یافتن درست و در راه یافتن درست رسیدن درست هست.
سه نوع خواب هست.خوابی که با صدای آرام بلند میشوی. و خوابی که با صدای بلند هم بیدار نمیشوی و خوابی که هر چه صدا هم نباشد خوابی اما بیدار نمیشوی. در خواب اول منتظر و زود بلند میشوی. در خواب دوم صدا بلند هست اما رویایی شیرینتر تو را از خواب بیدار نمیکند.و خوابی که خود خوابیست اما دوست نداری بیدار شوی.مثال سه نوع هست. مثالی که قدیمی هست و ماحصل آن جدید می آید مثالی که رویش شده اما پر شدگی آن در درون بذر هست. و مثالی که نیاز نیست چون واضح هست. سه نوع قدیم ماضی بعید و فعل حال هست. ماضی بعیدی که اتفاق افتاده. ماضی بعیدی که اتفاق افتاده مختص همان زمان. و ماضی بعیدی که خاص همان زمان با شرح همان زمان هست. سه نوع ماضی فعل هست ماضی که باید انجام میشده مال حال حاضر هست. ماضی که مال حاضر هست و در تکامل کار هست. و ماضی حالی که مختص حال حاضر هست.سه نوع لجاجت هست. لجاجتی که برتر از حکمت خود را خوانند.هست. لجاجتی که دستور به بالا هست. لجاجتی صرف مادی آنهم پر سود از زمین یا تابع فرمان اربابان زمینی هست.سه نوع خواست هست. خواستی که باید انجام گیرد خوش آمد و بد آمد ندارد زیرا صعودی هست نه بر عکس وارونه. خواستی که انجام گیرد تا قوت عمل کند برای امر مهم. خواستی که باید رشد بیابد تا عمل گیرد.سه خواست دیگر هست گمشده ای نماند که بخواهد و بجوید بکوبد یا بر او مکشوف شود و صعود. گمشدگانی که حقیقت را بخواهند . یا گمشدگانی که خواب شیرین را بخواهند و گویند وادی حیرتی نیست. هیچ خبری نیست. هیچ خبری هم نمیشود. این دیار و کرات همه بوده و قیامتی نیست داوری نیست ملکوتی نیست ببینیم هم خوابیم. بیدار شویم دوباره همینجائیم و اصلان اگر آسمان ملکوت را وضوح نشان دهد و تاج افتخار ملکوتی ما چون اینجا را دوست داریم آنجا نمی آییم.و آنجایی هم اگر باشد خیال هست ما رویای ان را دوست داریم اما خود آن را نه. مگر روح کباب میخورد و معده دارد نکاح میکند.بالاتر برو بعد دیگر اصلان این زندگی خیالست و ما در خوابی هستیم شیرین اما تلخیش برای وجود این باورهاست. حال که مکشوف هم شده باز ما ندیدیم خب. اگر ببینیم جوری دیگر برداشت میکنیم.حال گذشته افسانه هست آینده نیامده ساعت دیگر هم مثل همین ساعت هست.اما خواب تمام میشود چشم باز میشود ای فلانی که خون جگرش کردیمه... فرمول سر اسرار...حالا که او را دیدیم باور کردیم حال بیا با ما اینجا رو عشقست واقعیت مکشوف شد حالا بر ما بنشین ما تو را قبول کردیم کجا بریم . جواب مستقیم هاویه.ای وای مهربانی چی... بر شما مهربانی گناهی نابخشودنیست. چطور مگه ما بدتر از اونائیم.که... نه خب باید باور کنید اینجوری فکر میکنید هاویه خواب هست. تازه بخشیدن هم که خوابست. تازه هاویه هم خوابست. تازه آنجا هم که رویاست. نه باور داریم زرنگی زمین در آسمان جواب نمیدهد...مهربانی هست. اما نه آن مهربانی که حاشا بگویید.وای مگه میشه هاویه اصلان جور در نمی آید فرشتگان متابعت کنند تا هاویه.وای پس مهربانی چی مهربانی خیلی به ما آموختن. زرنگ بازی مباحثه هاویه ای ها در ملکوت.خب همونا بیان شما را به بهشت ببرند دیگه کجاین. اونا که نسخه پیچیدن.وای اینم خوابه مکاشفه حتما شده . مکاشفه ما دوست داریم.خب مکاشفه ه که در زمین خواب بود عملیش نمود کرد ندیدید. وای اونا عملی بود ما فکر کردیم رویاست.آری نسخه پیچان و تمسخر کنندگان و پر نشدگان در پری باید عمل کنند تا در زمان آن حاصل بذر بجویند زیرا جسم روکش هست و زیر آن اصل آن. روکش آن مهم نیست مهم آنست که شکل اصلی بیند.شکل اصلی چون بیند گوید راست هست. و شکل انسانی تنها روکشی در خاکدان هست . اگر جسم نماند . ملکوت میماند و روح فنا پذیر نیست.شاید قصه ای بنظر آید اما هر قصه ای روزی تصویری دارد. هر چند قصه تصویر شده واقعیت همان امر ملکوتی آن هست.
آنیکه در پیشبرد روند امری مطمئن هست ادعا نمیکند. بلکه هر چه پیش آید را در امر جلو میبرد.زیرا در این هدف شخصی نیست بلکه جمعی هست. شخصی دنبال راه رفتنو دنبال سر گشتن هست این امر ادعایی نیست این امر قلبی هست.گرفتن مال نیست. از کسی یا تجاوز قتل منتهی به فضای آن مکان ها.خم و راست شدن سوار شدن رو دوش آدم ها نیست بلکه عزت و احترام به انسانهاست.مال را ریختن در جیب نیست.بلکه سفره برکت برای جمع هست.خدمت کردن هست نه خدمت شدن.آنیکه بر دوش دیگری سوار شود آنی که دوش بگیرد شاید زیر همان سلطه علاقمند باشد اما در داوری آیا زیر یوق همان خواهد بود. در این اوامر با هیچ کسی شوخی نیست.آنی که مالش بدهد . و دنبال بیفتد هیچ امری هم عمل نشود تازه مریض تر هم بشوند.تازه به امر مهم هم نرسند و قوت هم عمل نکند.بعد هاویه هم خریداری کنند این آیا بره بودن هست پس چشم کجاست بیند و گوش کجاست شنود.حتی پرنده که هیچ مگس هم نتوانند.تازه سلطه هم کنند و سواری هم بگیرند.و خم راست هم بشوند. و تکریم شوند. خواری برای ملکوت بهترست از خواری اینگونه برای زمین زیرا کلام کتاب مقدس همینست. جلال مردم در ملکوت نه بدرد خود آنها برای آنها خورد نه جلال آنها برای آنها.
خواری در پیشگاه زمین خواری در ملکوت نیست و ملکوت خواری زمین نیست اگر سرافرازی آن مانند برگزیدن برترین اعتقاد باشد که اعتقاد قلب را مستحکم و دژی محکم بر مغزست زیرا آنچه از مغز درست رد شود هفت عیار پاک شده از صافی قلب بر مصفا شدن از دیده خیریت هست در دهان مرد نیکوکار خیریت هست اما در دهان شرور لعنت کامل آنیکه لعنت کند زنجیره تاریکی را گردن خود افکنده زیرا رحمت بر لعنت چیره میشود.زیرا کیست که رحمت خواهد و آمرزیده نشود و کیست که لعنت خواهد و به گور تاریکی درون نگردد.آنیکه بر کلام و راه خیریت هست از هر رنجی خلاص و زنجیره پیوسته به حق و حقیقت هست.اگر خداوند مد نظر کسی نباشد شرارت بر او چیره میشود و اگر شرارت چیره شد درون تابوت زده درون نفرت از خاکدان درون قبر لعنت میشود.زیرا خداوند شنونده کلام ها و رحمت خوانی بر گستره فهم انسانهای فهیم هست. آنیکه در شرارت محض خوابیده در شرارت تفکرش به مرگ خواهد رفت اما آنیکه در رحمت خوابیده در رحمت برخاسته خواهد شد اسرار هستی بسیار زیاد هست.و هیچ ماهی پشت ابری نمانده جز ماه روشنی که بیداری ابرهای تیره را میزداید.اگر پریت بر مسائل سخت بر جان فکر ادمی آید پریت درون کلام گشاینده درهای سخت اما وارد شونده هست. اگر خواریت زمین خواری ملکوت باشد ملکوت سروری هست بر سروران راستین حقیقت.سروران سروری میکنند اما شروران پای انداخته در شرارت هایشان خواهند شد.اگر مقام معنوی بر مقام زمینی افضل هست بر مقام معنوی ارج نهادن ریاکاری نیست اما بر مقام زمینی ریاکاری مانند ارج نهادن بر سیم زر خواهد بود سیم و زری که حاصلی از آن بی فایده اما بد فایده هم هست. زیرا آنهایی که افضل بر مقام معنوی بر مقام دنیوی هستند در پریت بر افضلان راستین خواهند نظاره کرد. زیرا مقام معنوی برای آنهایی که در آن وارد شدند درهای آن برای آنها باز شده به این امر در آن حاصل کردند فهیم و دانا در امورات میشوند.هر کسی مرتبه بالاتر رود به ملکوت نزدیکتر میشود. گویی پای در زمین اما سر در اسمانست.گور برای آنهایی که باور به در گور نماندن هست تنها خاکدان جسم هست زیرا خاکدان جسم را متلاشی میکند اما روح در گور تلف نمیشود مگر روحی در خاکدان جسم مانده از خود درون خود منتهی به موت از موت خواهی بر دیگری در حلقه مرگ انداختن دیگران و دیگری اما رحمت خواهان خیرخواهانو عرش نوازان در بسترهای خود به مانند منتظرین درون حلقه های پراکنده در ستارگان آسمانی مثال بیداران اما هوشیارانند. هیچ کسی نمیتواند بر قایقی شکسته سوار شود زیرا قایق شکسته متلاشی از حتی درون خود بر آب رفتگی و ماندن در شنزار هست اما قایقی که نقاط آن اتصالست مثال قایقی هست که هر چه هم طوفان آید اما غرق نمیشود زیرا به نجات دریا ایدوار نیست بلکه دستی که او را در بر خود زنجیره وار میگیرد. اگر درون آدمی قایقی شکسته شد غرق میشود اما درون آدمی که بادبانش را برافراشته بر پرچمی از مهربانی کرده در خیریت استوار میشود زیرا خدا یاور ستمدیدگان هست.