نوزاد خیالی زندگی خیالی
فکر یک زندگی خیالی
عشق خیالی
خواب خیالی
خود از خود خیالی
آدمک های خیالی
فانوسک های رویایی دریای خیالی
موج خیالی دریای خیالی
زمین و چند شعر واژگون شده از خیال شعرهای خیالی
حسام الدین شفیعیان
زان دگر از این دگر از خود گذرست
زین چرخو فلک در گذرست
این برگ زتاریخ دفتری کهنست
شعر در کاغذ قلبت هنرست
در فکر تو اندیشه از خود گذرست
در قلب بماند آنچه از قلب آمد این شعر برای ماندن در گذرست
حسام الدین شفیعیان
ای ارابه ران آرام بران
ارابه را بر عکس بران
برگرد زتاریخ از چو قصه
که زمین دارد پر زغصه
زارابه بران برگرد زتاریخ
نداند کی بودو کی گذشته
نداند کی آینده گذشته
به ارابه ران تاریخ
به ماشین ارابه زتاریخ
اگر ایستگاه هست توقف
که زمین هست جای بس تاسف
همی باروتو سلاحو جنگهایی
جدایی آدمها از هم در زجنگها
چه آسان میریزنند نقلو نباتی
زآدم رد شدن شد قهرمانی
قهرمان جنگ در پی حمله
همه جانها فدای این حمله
چه جانها که رفت بر تابوت
زتابوت جنگ هست باروت
مانند بازماندگان کابوس جهانی
جهانی که پرچم صلح را کرد آتشفشانی
جهان قدرت از رد شدن ها
خواب زمستان دارد آشفته شدن ها
زخوابی در جهان گر نظر کن
که فانوس روشنایی را روشن زجهان کن
جهان همی در شب زنوری
زنور فانوس همچون طلوعی
شاعر-حسام الدین شفیعیان
لالایی دردها بخواب ای زخم در دل دریا
بخوان ای دل آواز گمشدن ها
بباران ای آسمان بغض دلتنگی را
وسعت کلمات سد اشک راه دریا
باران با تمام دلتنگی هایش رنگین کمان زیبایی است
پشت تمام رنج ها طلوعی نو هست
حسام الدین شفیعیان
شاخه های بهار درختان بهاری و گلفشانی فصل
پاییزی یا زمستانی یا تابستانی که فصلی دگر دارد
نغمه خود را به فصل ها بدهیم
بهار هم شکرانه شکوفه ها میشود
تابان خورشید و خورشید تابان در آسمان
شعله سرکش در پرتو هایی درخشان
ستوده باد فصلی نو در رویش