جهان به وسعت یک اتاق سیمانی

جهان وسعت یک اتاق سیمانی

آجرهای یخ زده پرندگان سرما زده

نور تابش درون را زمین خط  از خط ضربدر زده

خطوط شعر همه ی آدمک های بارانی

پنچره ی درون خود سالهای تاریخ نزده

تقویم یخ زده روزهای برف زده

سالشمار رفته از یاد آلزایمر موقت آدمی را بر هم زده

دیالوگ های منحنی مار پیچ از پیچیدگی برون تاریخی

یخ های قطبی قاموس تمام قانون ابدی

منهای منهای منها جمع تفریق از منهای پنهان

روز شب ماه و خورشید ابر

زمین سیاره ی تنهایی از روشنایی علم مدرن

سیاره ی تمام انسانهای رفته بر آمده از رفته ی نیامده از آمده

سوت میزنی سوتکی مثال سوت شدن فوت میکنی شمع را تقویم را خود را

سفارشی ترین بی سفارشی سفارش نشده سفارتخانه ی کشور رویایی

تمام خاطرات را نمکی برد یک نمک نداد انگار خاطرات را نان خشک نمک نداد

نوستالوژی گاری های شیری و نانی و پاکت شیر شده از بطری های خالی

موتور سیکلت شیر آورده و بطری خالی را برده

تمام خاطرات را بردم به پاییز برگ را دادم به خاطرات برگ ریز

اینست سکوت پیانویی که نمیزند برای کسی

پیانیست نیست دفتر نت نیست سمفونی نیست قصه نیست...

حسام الدین شفیعیان

/فصلی نو/

/فصلی نو/

غزل سر فصل هر شوق بهارست
بهار در فصل پائیزم خزانست
چو بر پائیز نگاهی میشود شد
زمستان هم شروع طلوع هر خزانست
به شعرم گر زچنگی بر بیایی
زنغمه خوان غزل آلالگان است
به فصل نو رسیدم از بر شعر
که شعرم رنگین کمان روزگارست
حسام الدین شفیعیان

صدای شب

بطری درون مرداب ماهی درون بطری

بطری بدون ماهی ماهی بدون بطری

اینست صدای ماهی ها اینست صدای شب

شب از پنچره ی تمام آدمک ها رفته روز رفته خود رفته

صدا رفته سکوت رفته زمین رفته ضمیر رفته

خود آگاهی از بی ناخود آگاهی تمام شب را جارو کشیده رفته

صبح را شب پیوند قلبی زده روی بالا و پایین قلب خط موج زده

لیوان خالی درون تشنه برون گرسنگی ذهنی

ذهن گرسنه تر از جسم فکر تمام مخیله حافظه ی تمام تاریخی که میخورد درون را

درون تاریخ برون سالشمار یخ زده تاریخ درون شناوری زیر دریا همه چیز آبیست

زندگی آبی خورشید قرمز ماه آبی و خورشید سرخ و دل درون خود قصه ها دارد

روکش زمین توپ چهل تیکه شده از تکه های مرز بندی

سیم خارداری پر از حروف الفبا بخش بخش کردن حروف را کتاب کردن

آدمک را بردند مزرعه را درون خود کاشت بذر کردند

مزرعه خالیست مترسک نیست آدمک نیست بذری نیست قصه ای نیست

تنها اتاقک چوبی کنار مزرعه ریخته از تمام سقف چوبی

خاکدان تاریخ خاکدان تمام بذرها بذری درون خاک خود درون زندگی

حسام الدین شفیعیان

/موج و دریا/

/موج و دریا/

موج را نگر موج را نگر سمت قایق نگر موج را نگر سمت دریا نگر
ای موج نور ای رود زنور ای دل زدریا نگر در باطن نگر در ساحل نگر
ای خروشان شد زدریا چون زبهر دریا نگر
ای ساحل زرود ندیدی زاو دریا نگر
بام بام بابام بام بام بام بابام
زدریا زرود زخروشی نو نگر
جانها در راه دریا در پی نور زطوفان نگر
زاین راه گذر زدریا گذر
بر موج فشانی نگر بر راه چون نشانی بگرد
چو رودی چو دریا چو ساحل چو کوهی نگر
در خود نگر در راه نگر در بادو بارانو طوفان نگر
با صوتو نوایی دگر با همراه شدن ها نگر
زمستانیم زگرما نگر پائیزیم به بهاران نگر
در استقامت چون کوه نگر
در صبر چو با ایمان دگر
این راه نو زبذری زنو در بذر نو زکهن و در بر نو نگاهی نگر چو ماه گرد شب کهکشانی نگر
ترانه زنو زتاری دگر زتاریخ نگر زفرهنگو بینش نگاهی دگر
با همدردی نگر مرحم نگر چو طوفان زدریا تعادل نگر
حسام الدین شفیعیان

حجم کلمات

حجم تنگ ماهی درون تنگ

حجم خالی  هوای آزاد درون تنگ

تنگ آب تنگ خالی تنگ بدون ماهی

ماهی مرده درون ساحل کرم خورده

شنزار آب زده خانه را ویران زده

سرود صبح بخیر ماهی ها

دریای ذهنی سروده ذهنی خاطرات درون ذهن خاک زده

شاید این واژگان را هم کرم زده شایدم کلمات را موریانه خانه زده

این عروسک زمین عروسک رنگی عروسک وسط  مانده در گردش

توپ بزرگی که گل را کجا میزند و طبیعت کجای توپ گل میزند

این تمام حروف را زمین در خود زده روی موج رادیو کشیدن به سمت کدام سمت یکی زیر آواز  زده

حسام الدین شفیعیان