فانوس-128

با توجه بر اینکه کلمات و جملات و کتب که دارای ساختار خاص خود باشند میتوانند قدرت تغییر در انسان را پدیدار کند و با توجه به قدرت کلمات و شناخت و صافی دادن آن از تفکر کتاب فوق کتابیست برای شناخت بهتر حقیقت و کمال گرفتن. و دانستن امورات.حال اگر این کتاب را تا پایان فصلهای آن خواندید و تحول در شما ایجاد نشد و به شناخت مسائل جهان و آفرینش.و اسراری بسیار غنی نرساند شما را. و حال اگر در آن ظرفیت انسان سازی در نمودار انسان برای کسب دانایی بیشتر نبود.و مفید واقع نشد. و در این تحول شما را یاری نداد.و به شناخت مسائل نرساند. یا نتوانست شما را به زنجیره ی انسانیت برساند.این کتاب حتی به اندازه ی یک کتاب موفقیت کوچک ارزش ندارد. یا اندازه ی یک کتاب برای کسب حداقل دانایی و کمال و شناخت.در امورات مختلفه. اما اگر بعد خوانش کامل آن شما آن را مفید دانستید. یعنی کتاب فوق توانسته شما را یاری دهد.این یک دو دو تا چهار تای ساده هست از تفکر و تعقل و خوانش و ارزیابی آن تا محکی شود برای آنچه خوانده میشود و آنچه درون این کتاب هست.امید هست با یاری خداوند این کتاب مفید و ارزشمند واقع بشود.

فانوس-127

یک جنین تا مراحل رشد و تولد.در شکم مادر جهانی دارد به وسعت همان اندازه که درون آن هست.برون از آن جهان بزرگتری هست.از یک جهان کوچک با تفکر شکل نگرفته خواهان توقع تحلیل جهان بزرگتر آن مثال یک پارچ هست که دو سه برابر آن آب درون آن پارچ بریزید.دید ما نسبت به جهان بالاتر همان دید هست. منتها با وسعت رشد و کمال انسانی.که اگر بیش از آن که عالم نامرئی هست.در مرئی دید ما از جهان ماده.بخواهیم به تمامیت آن پی ببریم. مثال همان جنین و نوزاد هست که بخواهد جهان ماده را در رحم مادر برای شما شرح دهد.نوزاد از همان دریچه ای که به جهان ماده می آید رحم در همان تونل که به جهان روح میرود همان حالت تولد را دارد منتها فرق آن در این هست. که هر سن و سالی که برود تولد نویی برای او هست.چه در 1 سالگی چه در 100 سالگی.مثال جشن تولد گرفتن برای او.اینجا مادر و پدر و خانواده به گریه نوزاد از رهایی آن جهان کوچک. لبخند میزنند.آنجا در آن عالم روح تولد شما اگر چه حیرانی گریه درون از جدایی از ماده باشد همان حالت را دارد چون اگر مثال خانواده شما زنده باشند و شما فوت کنید.قبل شما در اجداد شما قبل شما زنجیره خانواده شما فوت زیاد شدند آنجا هستند.حال از این انتقال دریچه نور که مثال تولد هست شما انتقال داده میشوید به جهان روح از ماده میگذرید.حال به هر نوع علت فوت.مثل تولد سزارین و یا طبیعی از نوع آن شما انتقال داده میشوید.شما در رحم مادر یک نوزاد جنین در حال رشد هستید کوله شما همان کوله خورد و خوراک مادرتان هست. همان تغذیه او در شیر او شما را از آنچه از آن تغذیه میکنید به حالت 9 ماهگی میرساند.نوزاد در آنچه میخورد از تغذیه چه حلال چه غیر آن اختیاری ندارد اما بعد تولد شما حال قبل آن از نان حلال شیر حلال خورده اصطلاحا گویند.به دنیای ماده چشم باز میکنید.اینجا جبر و اختیار آنچه اختیار هست کسب آنچه باید دست آورده شود و جبر آن اگر گوییم همان شما از هیچ به خواست خدا به شکل ماده بدن مادی آمدید.این رحمت خدا بر شما بوده. جبر آنچه وارد میشوید. اختیار در آن به وسعت خود شماست. والا خداوند در حق کسی ظلم نمیکند.حال یک کودک آفریقایی در جغرافیای گرسنگی بدنیا بیاید.یا در یک خانواده اشرافی در یک جای دگر.نه آن اشرافیت و نه آن فقر مانع شما نمیتواند بشود از رشد و کمال. در شخصیت هایی که در بدترین نوع در زندگانی از فقر سختی و مشکلات افرادی شدند که جهان را تغییر دادند.و از همان اشرافیت هم افرادی که جهان را آتش زدند.پس خود چه هستی که توانی رشد کنی.والا افرادی از اشرافیت به فقر در آمدند تنها برای انتخاب راهی که فکر کردند درست هست.و در همان فکر درست بودن یا رسیدند که درست هست یا نادرست. اختیار در یافتن حقیقت. و یا سختی. و یا اینکه ناله سر دهند گویند ما در فقر بودیم. در سختی بودیم و نتوانستیم رشد کنیم در رشد آنچه بدست ماحصل تلاش از کمال گرفتنست.اگر بیهوده زیستن مرگ بیهوده برای آنچه مفید نبودید رقم زد. مرگ و زندگی شما در یک زندگی نباتی مادی صرف خورد و خوراک و سایر موجودات رقم خورد این تفکر شماست که متحول کننده جهانست. والا در حیوانات هم یک حیوان همزیستی مسالمت آمیز میکند. و یک حیوان درنده خویی.همان حیوانست با همان خوی و خلق.ذاتی اما این یکی از چالش های عمیق اینست که همان حیوان درنده مثال سگ اصحاب کهف. مثال حیواناتی که عکس ان در نت هست فرق میکند این یک امر عجیب از نظر انسانی هست.تغییر شما در آنچه در پیرامون خود میدهید.از برخورد شما از رفتار شما در یک حیوان هم تغییر ایجاد میکند. یک سگ با صاحبش یا یک پرنده یک گربه و... میبینی حیوان همان گربه هست آن هم همان گربه هست آن همان حیوان هست آن همان حیوان هست.آن همان پرنده هست آن همان پرنده هست. حتی در حیوانات که بعضان خانگی هستند. خلق و خوی درندگی به خلق و خوی رامی و آرامی تغییر میکند.صاحب خود حیوان انسان آرامیست. و غذایی که میدهد عشقی که به انتقال آن میدهد حالا خانواده که انسان اشرف مخلوقات خداست.پدر خانواده مادر خانواده اعضای خانواده.اینجا تغییر اگر بد باشد شما چون اشرف مخلوقیات خدائید میتوانید خود را با تمام سختی ها هم ارتقا دهید.بسته به تحمل و صبر و کمال گرفتن به سمت خوبی. و یا همنشینی با افراد خوب. حالا اگرم بستر شما خوب بود شما کج در آمدید اینم همان اختیار هست خداوند جبر کننده نیست. خداوند عقل به انسان داده.مگر جبری که مکانیزم آن دقیق و مشخص زیست و زندگانی جهان باشد که رحمت هست.

فانوس-126

/با یاری خداوند قدرت دهنده و گیرنده و دانای تمامی حکمت های جهان/

مسئله ی حقیقت طلبی به مثال اینست که شما فکر کنید به بهشت میروید و فکر شما و حقیقت چیست؟حقیقت آنچه هست که بی نیاز میکند و فکر آنچه هست که میپندارید.طریق راه درست و راهی که رضایت خداوند در آن هست.و طریق وادی حقیقت.یعنی آنچه اتفاق می افتد.و آنچه تشخیص درست در آن باشد هست.تشخیص درست یعنی  کاری که مطمئنان درست باشد. و فکر بر اینکه کاری که انجام میدهم آیا درست هست؟ تنها پندار کمک بر طرف کننده واقعیت نیست.گاهن پندار با واقعیت امر فاصله ی زیادی دارد.خداوند قدرت دهنده و گیرنده هست. حکمت بداند افزان میکند حکمت بداند میگیرد. مثال پیاله عمر انسانی.خداوند دانای کل به تمامی امورات جهان هست. از کوچکترین امورات تا وسیع ترین اسرار.کوچکی آن نه از قدرت خدا میکاهد و نه وسعت آن آخرین پله هست.زیرا خالق بر تمامیه امورات مخلوقات واقف هست.پس راهی درست هست که بازخورد آن در اول درون خود حس را ایجاد کند. این حس درون جانداران در انسان بسیار با کمال گرفتن از بقیه جانداران افضل میشود.آن پیاله افزایش در انسان بر پایه قدرت تفکر هست. رشد آن مهم هست. ابزار آن مهم هست.چه اموراتی را زدودن از خود مهم هست.1-حسد.2-غرور کاذب.3-غرور برتر بینی.4-غرور اشرافیت.5-ظلم.6-کوچک بینی دنیای درون و سعی در بر طرف کردن به سمت بزرگ کردن فکر در رشد و تعالی.غرور در نوع خود بزرگ بینی با ظرفیت کوچک درون که شکستنی هست.غرور اشرافیت برتری نسبت به سایر بندگان خدا و نگاه از بالا به پائین.غرور کاذب آفت  طبل توخالی که میخواهد صدای زیاد کند.حسد از هر امری حسادت به هر امری از ریز ترین مسائل تا همه امورات.رشد دهندگی یعنی اول حقیقت را شناختن. حقیقت به شما و درون شما رجوع میکند. ظرفیت های خود را شناختن.در این راستا ظرفیت سازی درونی.تلاش.خیریت. فکر درست.مثبت نگری عقلی و منطقی.کاری که تمیز درست بودن آن در قوی شدن حس معنوی بالا رفته باشد یا حس انسانی آن جواب درست بدهد.رفع نقصان ها و زدودن مشکلات درون از بر طرف کردن آن در سمت بهبود آن نه بدتر کردن آن.

خساست روحی نداشتن.خساست از کوچکترین مسائل شروع میشود و فاجعه بزرگ آن مثال پرتگاهی هست که انسان را به سمت خود میکشد.خساست و حسد درون هم پیچک میشود و در لایه های روح انسانی میپیچد.ترس از هر امری.ترس تزلزل ایمان معنویت هست. ترس از  قوی نشدن درون هست.عقل و منطق و دانایی ترس نیست.عقل رشد یافته میداند فرق ترس با درست انجام دادن چیست.ذهن دانا منطق درست را چینش و واقعیت بینی را درون پخته میکند.سراب ورطه ی شیرین زودگذر هست و حقیقت و رضایت خدا منزل درست مقصد درست.ترس در انسان هست. اما منطق هم هست. خشکاندن ترس بی دلیل خشکاندن آفت رسوب کرده درون انسانی هست.یک جاندار اگر قدرت زورگویی داشته باشد یک جاندار قویتر بر او مسلط میشود.این یعنی نگاه به خلقت در اطراف.و شناخت حقیقت.اگر یک مثال گربه غذا را برای خود بخواهد چنگ اندازد و سایر گربه ها را بزند یک گربه قویتر میاید و او را از همان تغذیه با زور کنار میزند.حتی روش پیدا کردن راه در گربه هم هست. به آمدن درب و غذا را یافتن.اما مهم اینست که این چرخه هست.گربه حتی اگر زرنگ باشد هم باز در آن چرخه میرود.اما انسان اشرف مخلوقات خدا هست. فکر او  در رشد میگوید این کار ضربه به خود هست اگر من ضربه زننده شوم. ضربه زننده قویتر بر من میشود پس در راه درست آن کوشا میشود. اما اگر این ظرفیت را با شناخت نیافت. تزلزل فکری میکند. که چرخه مکانیزم دقیقی دارد.آنقدر دقیق و منظم هست که بازخورد آن به خود برمیگردد.اینها افسانه نیست حقیقت دیده هست.

پس نمودار خداوند برای انسان کشف حقایق و تفکر هست.باز شدن مسائل نگاه فکری به مسائل و تمیز دادن آن  و توجه با تفکر به خلقت در موجودات زنده و پیرامون هست.در جهان با تمام وسعت آن حکمت های بسیاری هست و در این حکمت ها توجه و باز شدن فکر در مسائل مختلف هست.

فانوس-125

در  فانوس 140 روی غلاطیان 1 تحقیق و بازکردن آن را برای روشنایی بخشی بیشتر برسی میکنیم.

نویسنده: غلاطیان فصل 1 آیه 1، به وضوح نویسندۀ این نامه (رساله) را پولس رسول معرفی می کند.

تاریخ نگارش: غلاطیان احتمالا اولین کتاب عهد جدید است که در سال 49 م. نوشته شده است.

6تعجب میکنم که بدین زودی از آن کس که شما را به فیض مسیح خوانده است، برمی گردیدبه سوی انجیلی دیگر، 7که (انجیل ) دیگر نیست. لکن بعضی هستند که شما را مضطرب میسازندو میخواهند انجیل مسیح را تبدیل نمایند. 8بلکه هرگاه ما هم یا فرشتهای از آسمان، انجیلی غیر از آنکه ما به آن بشارت دادیم به شما رساند، اناتیما باد. 9چنانکه پیش گفتیم، الان هم بازمی گویم: اگر کسی انجیلی غیر از آنکه پذیرفتیدبیاورد، اناتیما باد.

1پولس، رسول نه از جانب انسان و نه بوسیله انسان بلکه به عیسی مسیح و خدای پدر که او را از مردگان برخیزانید، 2و همه برادرانی که بامن میباشند، به کلیساهای غلاطیه، 3فیض و سلامتی از جانب خدای پدر وخداوند ما عیسی مسیح با شما باد؛ 4که خود رابرای گناهان ما داد تا ما را از این عالم حاضر شریربحسب اراده خدا و پدر ما خلاصی بخشد، 5که او را تا ابدالاباد جلال باد.

الف) هدف پولس از نوشتن نامه (۱:‏۱-‏۱۰)

۱:‏۱ در ابتدا، پولس تاکید می‌­کند که دعوت او به عنوان رسول از آسمان است. مقام او نه از جانبانسان و نه از جانب خدا به واسطه انسانها می­‌باشد. این مقام مستقیماً از جانب عیسی مسیح و خدای پدر که او را از مردگان برخیزانید می‌­باشد. مردی که از جانب خدا به تنهایی خوانده می‌­شود و فقط در قبال خدا مسئولیت دارد می‌­تواند آزادانه پیغام خدا را بدون ترس از انسانها موعظه کند. بنابراین پولس رسول هم در پیغام و همه در خدمتش از دیگر دوازده رسول دیگر و از هر کس دیگری مستقل بود.

توجه داشته باشید که پولس رسول می‌­گوید فرشته­‌ای از آسمان و نه فرشته‌­ای از جانب خدا. فرشته‌­ای از آسمان احتمال دارد پیغامی دروغین با خود بیاورد، ولی فرشته‌‌ای از جانب خدا نمی­‌تواند. زبان دیگر بیشتر از این نمی‌­تواند منحصری بودن انجیل را بیان کند. انجیل تنها راه نجات است. تلاش شخصی یا شایستگی انسان هیچ سهمی در نجات ندارد. انجیل خودش بدون تقاضای پول یا قیمت، نجات را به ما عرضه می‌­کند. چنانچه شریعت برای کسانی که نتوانند آن را نگاه دارند لعنت دارد، انجیل هم برای کسانی لعنت دارد که می­‌خواهند آن را تغییر بدهند.

۱­:‏۱۰ احتمالا پولس در اینجا نکته­‌ای را یادآوری می‌­کند که دشمنانش می‌‌گفتند او پیغام را بنا بر مناسبت با شنوندگانش عوض می­‌کند. بنابراین او، با تاکید بر اینکه تنها یک انجیل وجود دارد می‌‌پرسد:‏آیا من رضامندی مردم را می‌‌طلبم یا خدا را؟ بدیعی است که او در پی رضامندی انسانها نیست. چونکه ایشان از این امر که تنها یک راه برای رسیدن به آسمان وجود دارد متنفر هستند. اگر پولس پیغام خود را بنا بر مناسبت با انسانها عوض کرده بود دیگر غلام مسیح نمی‌­بود. در حقیقت، او با اینکار غضب خدا را دعوت می­‌نمود که بر سرش فرو بریزد.

ب) دفاع پولس از پیام و خدمتش (۱:‏۱۱ -‏ ۲:‏۱۰)

۱­:‏۱۱-‏۱۲ حالا پولس رسول شش بحث را برای دفاع از پیام و خدمتش حاضر می‌‌سازد. اول، انجیل به وسیله مکاشفه‌ی آسمانی و مستقل از انسان دریافت شده است. انجیل به طریق انسان نیست یعنی که انسان آن را پایه­‌گذاری ننموده است. مدتی اندیشیدن، این را اثبات می‌‌کند. انجیل پولس همه چیز را از خدا و هیچ چیز را از انسان می‌­داند. این نوعی نجات نیست که انسانها آن را ابداع کرده باشند. پولس آن را از انسان دیگری هم نیز نیافته و از کتب هم نیاموخته است. این انجیل مستقیماً از جانب خود عیسی مسیح به او مکشوف گردیده است.

۱­:‏۱۳-‏۱۴ دوم، شکست خوردن پولس در نهادن شریعت یهود در انجیلش، نمی‌‌گذارد که او به هیچ گمراهی ناشی از یهودیت کشیده بشود. او در تولد و تربیت غرق در شریعت می‌­بود. او به انتخاب خودش تبدیل شده بود به یک جفا کننده انگشت‌­نمای کلیسا. او در تقالید از اجداد خود و دیگر یهودیان عصر خود بسیار غیور بود. بنابراین، انجیل نجات او به وسیله ایمان تنها و جدا از شریعت مطمئناً هیچگونه گمراهی را به شریعت نسبت نمی‌‌دهد. پس چرا آن را از موعظه‌ی خود حذف کرد؟ چرا انجیل او با گذشته‌­اش، گرایش ذاتی­‌اش، و تمامیت گستره مذهبی‌­اش مغایر بود. به سادگی چونکه این انجیل نتیجه‌ی تفکر شخصی او نبود بلکه مستقیماً از جانب خدا داده شده بود.

۱­:‏۱۵-‏۱۷ سوم، سالهای اولیه خدمت او مستقل از دیگر رسولان بوده است. حالا پولس استقلال خود را از دیگر انسانها در ارتباط با انجیل خود نشان می‌‌دهد. او پس از تغییر گرایش خود، فورا با رهبران مذهبی مشورت نکرد و به اورشلیم هم نزد آنانی که قبل از او رسول بودند نرفت. به جای اینکار، او به عرب رفت و باز به دمشق مراجعت کرد. تصمیم او برای نرفتن به اورشلیم برای بی‌‌احترامی کردن به دیگر رسولان نبود، بلکه به خاطر این بود که خداوند قیام کرده خودش به او بشارت داده بود و خدمتی معتبر راجع به امتها به وی سپرد (۲:‏۸) به این دلیل است که انجیل و خدمت او نیازی به مجوز انسانی نداشت. او از همه انسانها مستقل بود.

عبارات زیادی در این آیه‌­ها مقایساتی دقیق ارائه می‌­دهند. به عبارتی که در آیه ۱۵ وجود دارد توجه کنید:‏خدا مرا از شکم مادرم برگزید. پولس فهمیده بود که حتی قبل از تولدش، خدا او را برای کاری مخصوص جدا کرده بود. او اضافه کرد که خدا مرا بوسیله فیضش خوانده است. اگر او آنچه را که لایقش بود در آن موقع دریافت می‌کرد، حتما به جهنم انداخته می‌­شد. ولی مسیح با فیضی فوق‌‌العاده او را نجات داد و فرستاد تا ایمانی را موعظه کند که قبلاً درصدد تخربیش بود. در آیه‌ی ۱۶ او نشان می‌‌دهد که خدا قصد دارد پسرش را در او آشکار سازد. این امر تصویری از هدف فوق‌­العاده خدا را برای دعوت کردن ما ارائه می‌دهد – در آشکار کردن پسرش در ما بنابراین ما می‌‌توانیم خداوند عیسی را به جهان بنمایانیم. او مسیح را در قلبهای ما آشکار می‌‌سازد (آیه ۱۶) تا از طریق ما مسیح را به تصویر بکشد (آیات ۱۶ – ۲۳) تا خدا در این تصویر جلال بیابد (آیه ۲۴) وظیفه مخصوص پولس، موعظه مسیح در میان امتها بود.

واژۀ « کتب » در عبارت بالا نام دیگری برای کتاب مقدّس است. آن چه که این جمله به ما می گوید این است که همۀ کتاب مقدّس ( « تمامی کتب »)، با الهام خدا داده شده است. عبارت « از الهام خداست » در واقع واژه ای از متن یونانی است، واژۀ « نفس یا دَم خدا= theopneustos » از دو واژۀ « theos » به معنای خدا و واژۀ « pneustos » به معنای نفس یا دم تشکیل شده است، بنا براین، زمانی که در کتاب مقدّس از « الهام خدا » سخن گفته می شود به معنای « خدا دمیده »، است، یعنی ادراک خدا، اندیشۀ خدا، الهام خدا. از این رو: نویسندۀ کتاب مقدّس خداست که آن را دمیده است، الهام بخش آن بوده، سرچشمه آن بوده، و نویسندۀ آن بوده است.

البته اکنون ممکن است کسی بپرسد: « چگونه خدا نویسندۀ کتاب مقدّس بوده در حالی که پولس، یوحنّا و یا دیگران آن را نگاشته اند؟ » کتاب مقدّس دوباره پاسخ ما را می دهد. آن چنان که در رسالۀ دوم پطرس 1: 21-20 آمده است:

رسالۀ دوم پطرس 1: 21-20
« و این را نخست بدانید که هیچ نبوّت کتاب از تفسیر خود نبی نیست، زیرا که نبوّت به ارادۀ انسان هرگز آورده نشد، بلکه مردمان به روح القدس مجذوب شده، از جانب خدا سخن گفتند.

پس از روشن کردن معنای نبوّت، اکنون به آسانی می توانیم دریابیم که « نبوّت کتاب » چه معنایی دارد: این به آن معناست که کتاب مقدّس به طور کلّی مجموعۀ نبوّت های جداگانه ای است که آن را تشکیل داده اند. بنا براین، آن چه رسالۀ دوم پطرس به ما می گوید این است که هیچ بخش از کتاب مقدّس ( « هیچ یک از نبوّت های کتاب » )، به ارادۀ انسان گفته نشده است. این به آن معناست که به عنوان مثال، این پولس نبود که یک روز تصمیم گرفت تا بنشیند و نامه ای به افسسیان بنویسد. اگر چنین بود، افسسیان با ارادۀ انسانی نوشته می شد و این چیزی است که کتاب مقدّس آن را رد کرده است. برای این که از نقش پولس و دیگران در کتاب مقدّس آگاه شویم راه دیگری نداریم مگر آن که بقیۀ همان عبارت را بخوانیم. پاسخ در بخش دوم آیۀ 21 یعنی جایی که دربارۀ نبوّت کتاب سخن گفتیم می باشد، به سخن دیگر کتاب مقدّس توسط مردمان مقدّس خدا که به توسط روح القدس برانگیخته شده اند نگاشته شده است. بنابراین، چه کسانی کتاب مقدّس را نگاشته اند؟ مردمان مقدّس خدا. چگونه آن را نوشته اند؟ با برانگیخته شدن توسط خدا که روح القدس می باشد. بنا بر این، آری! پولس، یوحنّا و دیگران نگارندگان کتاب مقدّس بوده اند ولی آنها نویسندگان کتاب مقدّس نیستد. نویسندۀ کتاب مقدّس خداست که مردمانی چون پولس، پطرس و یوحنّا را برانگیخت تا آن چه که خود نوشته بود، بنگارند. و اگر بپرسید که خدا چگونه آنها را برانگیخت، در رسالۀ غلاطیان دربارۀ پولس شرح داده شده که این موضوع دربارۀ دیگران نیز مصداق دارد:

رسالۀ غلاطیان 1: 12-11
« امّا ای برادران، شما را اعلام می کنم از انجیلی که من بدان بشارت دادم که به طریق انسان نیست، زیرا که من آن را از انسان نیافتم و نیاموختم، مگر به کشف... »

شیوه ای که خدا این مردمان را برانگیخت از راه تسخیر کردن آنها نبوده است، زیرا خدا هرگز کسی را تسخیر نمی کند (رسالۀ اوّل قرنتیان 14: 33-32 ). بلکه، این کار از راه کشف و شهود انجام گرفته است. به سخن دیگر، خدا به پولس گفت که چه بنویسد و پولس نشست و آنها را نوشت. بنا براین، چه کسی رسالۀ غلاطیان را نگاشته است؟ پولس. ولی رسالۀ غلاطیان در بردارندۀ اندیشۀ چه کسی است و مهر نویسندگی چه کسی بر آن است؟ خدا. از این رو، چه کسی نویسندۀ رسالۀ غلاطیان است؟ خدا نویسندۀ آن است. نقش پولس و کسان دیگری مانند او که در کتاب مقدّس سهیم بوده اند چه بوده است؟ آنها نگارنده بوده اند و آن چه را که نویسنده به آنها گفته است، نوشته اند. به این دلیل است که کتاب مقدّس اگرچه توسط کسان بسیاری نوشته شده، ولی یک نویسنده دارد و او خداست. می توان آن را به کار رییس و منشی تشبیه کرد. منشی آن چه را که رییس به وی می گوید می نویسد. چه کسی کار نوشتن را انجام می دهد؟ منشی. اندیشه های چه کسی نوشته شده است؟ رییس که در واقع نویسندۀ اصلی است. و همچنان که یک رییس می تواند منشی های بسیاری داشته باشد، خدا نیز نگارندگان بسیاری برای نوشتن چیزهایی که می خواسته داشته است.

حمیدرضا فلاح - » شبهنگام فانوس دلت را روشن بگذار

فانوس-124

خب مسئله ی  روشنایی و چشم و بدن بسیط بودنو گستردگی بعد جهان نه دید مادی بلکه دید معنوی  نه خود چشم بلکه چشم بر انتقال بر تفکر و تاریکی آن و جسم خاموش و روشن جسمی که هر چه ببیند تاریکی یا جسمی که از طریق چشم هر چه ببیند در بعد ملکوتی معنوی روشنایی میشود.

یا نوری که در تو هست ظلمات نباشد یعنی نوری نباشد که در بعد تاریکی بتابد و آن تاریکی را درون خود جای دهد و آن تاریکی سمت روشنایی نگرود مگر خواست خداوند باشد اما خواست آدمی پس نزند و پس زدن آن تاریکی میشود هر چند که روشنایی ها و نور همه معنوی نشود مگر در بعد صورت معنوی که صورت معنوی خود مثال خورشیدی بتابد که در چشم معنوی آن نور را بدون نورانی بودن آن نوع نور در یابد یعنی جایگاه جسم بشود تمام انوار قدسی و انوار معنوی.نه انوار تاریکی و خاموشی. پس دریافتن اینکه حال تاریکی و خستگی با بعد تاریکی درون فرق دارد یعنی شخص خسته شخص که در جهد و تلاش هست. با اینکه روح در خستگی میرود یا بعد تاریکی چشم در هر چه که چشم باید سمت روشنایی تفکر در فرمان مغز عمل کند تحلیل آن بر مغز. خب در انجیل عیسی مسیح میگوید کسی که به من ایمان آورد کارهای من بزرگتر ان را انجام میدهد این جذب کننده هست بله جذابیت آن اینست که شخص بخواند و بخواهد کاری کند که بیشترن شفا باشد چون این کار را خود جذب کننده هست.و بخواهد آن کارها را بکند.اما اگر ایمان داشته باشد این مثال درخت کوه جا بجا شود.اینها لزومه آن لازمه ی آن از جابجایی چیست یعنی مثال ایمان بر انجام کاری که غیر ممکن هست اما در خواست خدا هر غیر ممکنی ممکن میشود اما حکمت ممکن شدن آن ترس آوری نیست بلکه نوعی که به دست کسی انجام شود که جنبه لازمه آن را خدا درون او قرار میدهد بعد فرمان انجام میگیرد.والا دست فردی که جنبه آن را ندارد میشود شر.پس در ادیان این نوع کار در اسلام با نذر و نیاز میخوانند که میگویند اتصال با آن اشخاص معنوی و الله.و در مسیحیت در آنها که به تثلیث و پدر پسر روح القدس میگویند در ادیان نوع دیگر.اما چون دریافت نکنند به آن بد بین نشوند بلکه اول خودسازی بعد حکمت ها و بعد اینکه اگر امری نشد نا امید نشوند زیرا این را که عرض میکنم رسیدن هست که در لحظه ای که فکرش را نمی کنید انجام میپذیرد. در نهایت همه ی اتصالات زنجیره ها همه میگویند خدا انجام داد.همه اتصال ها میشود وسیله و خدا مرکزیت آن هست.یا عیسی در انجیل بر این هدف که خداوند پدر مینامند کارها را به عمل میرساند و این را به پسر داده هست.در گفتمان های بین اسلام مسیحیت بیشتر رو جنبه پسر خدا بودن تثلیث و  خدا بودن دو رکن دیگر تثلیث مباحثه میکنند و با کتاب انجیل از اینکه خدا واحد هست در انجیل و در مرقس در انجیل یوحنا بیشتر روی سمت جنبه الهی و عیسی کلمه اینها یوحنا آورده.

ولی در مرقس نوعی دیگر گفته شده.یا در لوقا در مسائلی.پس مباحثه میکنند و آنها استدلال ها و انها استدلال می آورند.این مناظرات مال امروز نیست کهن هست.در بین ادیان.مبحث رابر سر اینکه عیسی تثلیث را در انجیل آورده یا نه. و آنها میگویند آورده نوعی که پدر گفته شده پسر گفته شده روح القدس گفته شده و تصویب شورای آن بر امر تثلیث.چون از چهار انجیل و کتاب مقدس مسیحیت میاورند و آنها از یک کتاب قرآن.و استناد آنها مسلمین به اناجیل که در گفتمان میگویند انجیل تحریف شده و در قرآن گفته شده حتی تورات.پس قبول نمی کنند چون حکم از کتاب خود  در آنچه گفته شده میکنند.شاید اگر در تثلیثی ها بیشتر بخواهند حکم کنند از انجیل یوحنا لازمه باشد.پس اینکه یک تثلیثی بگوید من به تثلیث اعتقاد دارم بعد بخواهد از مرقس حکم کند مشکل میخورد.زیرا بشنو ای اسرائیل خداوند خدای ما واحد هست دست را کاملا میبندد.مگر از انجیل یوحنا بخواهند قبول کنند و مباحثه بر اساس انجیل یوحنا باشد.یا درباره داوری و ملکوت بخواهند بیشتر مباحثه کنند از انجیل متی . این را مطاعه دقیق بشود منظور دریافت میشود در متی ملکوت داوری بیشتر هست.یا مسلمین انجیل برنابا بیاورند مسیحیان قبول نکنند نه خود شخص برنابا را قبول نکنند زیرا برنابا یکی از دوستداران عیسی مسیح بوده که تمام زندگیش و جانش را در راه مسیحیت داده و تبلیغ آن میگویند برنابا انجیلش مورد تایید قرار نگرفته حال جمعیت مسیحیت زیاد هست شاخه های جدید آن و که آن را بدعت مینامند مثل شاهدان یهوه که توحیدی ترند و خب باز سوال که مسیحیان در  قرآن گفته شده از انجیل حکم کنند از کدام انجیل منظور پیامبر اسلام بوده.حال در کلیت آن یعنی مسیحیان باید از کتاب خود حکم کنند.حال کدام انجیل کدام منظورن هست.آیا انجیلی که مربوط به گنوسی ها یا برنابا یا انجیلی که مد نظر هست جای گفتمان ادیانی دارد.هر چند تورات و قرآن و انجیل و اوستا و... اصلان درباره احکام و حال در تورات که صورت برای خدا در نظر نگیرید در آسمان صورت پرانتز معنوی گفته شده خداوند آدم را شبیه خودمان خلق کنیم.اگر کسی وارد به دین باشد این آیه تورات

26.  خداوند گفت: آدم را به شکل و شبیه خودمان (از نظر معنوی) درست کنیم تا بر ماهی دریا و بر پرنده‌ی آسمان و بر چارپا و بر تمام زمین و بر هر جنبنده‌ای که بر روی زمین می‌جنبد، فرمانروایی کند.

پرانتز از نظر معنوی.خداوند در آنچه گفته شد ذره ای تاریکی در آن نیست.نور معنویت نور خالص از اصل نور حیات و حیات معنی حیات دادن یعنی قدرت حیات دهندگی دارد. چون منبع حیات خلقت خالق هست .اگر بعد معنوی آن مد نظر هست. یا شکل و شبیه خودمان منظورن از روی چه چیزی آدم را شبیه خودمان درست کنیم جای تفکر دارد .یا قبل آن باید نخست زاده ای باشد که از روی آن درست کنیم یا منظورن خود خداست که در اسلام به دیدار معبود رفتن چه دیداری هست.ملاقات چه نوعی بیان میشود یا در تورات از چه بعد شبیه خودمان یا در مسیحیت که بر اساس شکل در نظر گرفتن میشود از بعد صورت نادیده کسی صورت خدا را ندیده یک صورت باید باشد که صورت دید از منظر صورت نادیده بشود در دید.مثلان در سرچ در زبان غیر فارسی انگلیسی خود آیه آن که بر آسمان نشسته میخندد  عیسی بصورت خنده ترسیم شده که در مزامیر گفته شده تکلم میکند آشفته میکند.پس از منظر اینکه کدام ادیان از نظر محتوای کتاب نزدیکتر به هم هستند با یک مطالعه میشود فهمید.مثال تورات خواندن.قرآن.اوستا. انجیل و...