فانوس-133

آنکه رضایت خدا را سبقت بر رضایت مخلوقات دهد بر حسب اراده خدا در جلال خداوند میکوشد و انکه سبقت اراده خلق و رضایت خلق را جوید در همت آن بر کسب منافع زمینی یا حسب پیروزی بر هم کار میکند و آنکه در حسب منافع و مطامع زمینی کوشد در همان راه سرنگون شود.پس کوشیدن در راه خدا یعنی رضایت خداوند نه رضایت خشنودی خلق بلکه رضایت خدا در رضایت مومنان حقیقی ایمانی بر حسب رضایت از آنانی که مورد ظلم واقع شدند هست نه آنی که بره ها را خورده پربار از گوشت آن هیکل اندوخته و زور و ستم روا دارد و پرباری آن را همت خود بداند در حالی که از همت خوردن بره ها پر شود.پس آنی که تکیده و کم استخوان از باد بردن آن شود را خدا مستحکم و آنی که پربار از خونست بر همان پرباری باد ببرد.پس اگر همت در همت خود باشد چه اشکال خورد و خوراند بر دیگری نه از مطامع دین یا مطامع آنچه بیت المال مردم از هر اعتقادی که باشد پر از گناه شود در این راه سختتر بر او رود زیرا راه خدا شوخی بردار نیست هر چند بر مکر های خود  خود را از جای برکنند.زیرا مکر دامن صاحب مکر را میگیرد و  بذر نو کلام نو شود در هر کلامی برای هر اعتقادی اما  آنکه سختی کشد و آنی خندد کدام دنیای بعد اینو حساب یا کور هست یا راه بینا شدن را نیافته یا آنچه بر او شتافتند راهی بوده که میخواستند و اما آنی که راه حقیقت را ترس انگارند در ترس خود از اعمال خود آنهاست زیرا آنی نزد حقیقت طلبی آید که راه حقیقت را خواهد حتی به راهنمایی دیگری.و آنچه عرضه شود  بر تفکر جاری گردد و حسب آنچه خدا ارزش دهد والا شود در نزد خدا پس آنچه که عرضه میشود سنجیده میشود اما انچه از آسمان هست سنجیده شدنش بینش تفکر بینایی هست زیرا خداوند در اثار قدرتش بر آسمان نیاز به تایید ندارد مگر آنچه درست هست را جویند و آنچه نادرست هست معلوم شود پس بر آنچه که  درست هست نکوبند و بر آنچه که نادرست آید کوبند و این خصومت درون از برون در حقیقت  زمانهایی هست که به آن گوشه گیری و زدودن ها و در خود رفتن ها کم ارزش شدن زمینی سعی بر ارزش در مقام آسمانی در راه رضایت مخلوقات خدا آنها که حقیقت را میخواهند بدانند و درست کردار شوند هر چند بر آنها  بتوان قدرت رسانه ای یافت نشود به آسانی اما انجام وظیفه انسانی در بر خدا یعنی آنچه رضایت خداست.

فانوس-132

خواندن کتب دینی.فهم آیات.آنچه آیات به تفکر انسان جاری میکند.پری معنوی.تفسیر درست و دقیق برای شناخت آیات و درک فهوای کلام.شناخت تاریخ.شناخت کتاب و ادیان.ذهن باز و بدون تعصب بلکه دریافتگر و کشف کننده و مکشوف شونده.ذهن و تفکر تمیز دادن.مکشوفات را از کتب میزان کردن. و حاصل آن از چینش پازل چه بدست میاید. و کلیت امر.دقیقترین. یا پازل آن.و کلیت اینکه آیات چه میگوید. و فهم ان.و پازلی دقیق. کدام دقیقتر به هدف میرساند. اصلان همین معیارها جواب میدهد که کلیت در ربط و سبط آن.نظر شخصی یک مسئله. پری معنوی یک مسئله. و البته به نحوی قبول داشتن کتب در سطوح افراد مختلف بشریت.و همه اینها یعنی رسیدن به هدف. و آنگاه آموزه ها. بشریت.جواب ها.پیشبرد برای امری که به نفع بشریت هست. و در کل آن رضایت خداوند. و کلیت آن مسیری که به نفع بشریت میشود.

فانوس-131

پس در امر مسیح شناسی ما یک پل میزنیم به دوران داوود نبی یا داوود پادشاه در این دوره که سموئیل برای مسح داوود می آید تمام برادران داوود را میبیند یکی تنومند یکی  قویتر یکی بزرگتر یکی کوچکتر اما سموئیل نبی میگوید کسی دیگر مانده یسی میگوید کوچکترین آنها داوود . و میبیند میگوید همانست و مسح میکند.و همان روح القدس.یا روح یهوه بر او می آید.در تورات به موسی گفته میشود خداوند ما را به شکل خود آفریده و کنارش پرانتز باز میکنند از نظر معنوی.و یا میگوید برای یهوه شکل در آسمان نظر نگیرید.خب در این زمان شائول هم مسیح هست داوود هم مسیح هست. و در هزار سال بعد از آن عیسی مسیح هم مسیح هست.خب میزان قرار گرفتن مسح در مسیحیان هر کسی که وارد این دین میشود وارد مسیحیت میشود تمعید میگیرد. داوود را سموئیل مسح کرد حال آن فرد را هم یکی تمعید میدهد. مثل اسلام که کسی وارد میشود در آن دین شهادتین گفتن هست.در آن تمعید هست.خب چه کسی شهادتین را به شما میگوید بگویید و چه کسی شما را تمعید میدهد.اما هر سه آن مسیح بودند.یکی شائول بود یکی داوود خب مسح شد داوود ماشیح شد.و حالا معجزاتی یا امر بر اینکه کوه ها و پرندگان تسخیر او بودند.برای نبی شدن داوود اول مسح شد بعد قدرت یافت و در ان یافتن قدرت بر ستمکاران پیروز شد.و مستمند را فرق نگذاشت و مستقیم با او سر میز نشست و غذا خورد.یعنی تو برای من پادشاهی هستی که اگر فقیری برای من فقر تو مهم نیست.بلکه اینست که داوود در مقام پادشاهی فکر نکند حالا که پادشاه هست خود را گم کند یا غرور بگیرد.حالا مسیح هم در   رود اردن تمعید میگیرد و روح را یحیی  میبیند که از آسمان بر او وارد شده به شکل کبوتری بر او نشست.یعنی شکل و قابلیت نشست در جسم.حالا مسیح مرده زنده میکند.کنترل طبیعت میکند.چشم نابینا را یک گل درست میکند بر چشم او میزند و میگوید برو در رود بشوی.یا گوش بریده را گل میزند و گوش درست میشود.در طوفان کنترل طبیعت میکند.در قایق در امواج طوفان.یوحنا میگوید مسیح آنقدر معجزه کرد که کتب گنجایش آن را ندارد.همینقدر که ایمان بیاورید.خب این مسح هم مسح هست.شائول هم مسح هست.اتفاقا شائول را هم سموئیل مسح کرد.قابلیت داوود بیشتر بوده و قابلیت  عیسی مسیح بسیار بیشتر بوده.خب سوال کسی که کنترل طبیعت میکند آیت یونس  را در آسمان به آنها میدهد و مرده زنده میکند و پرنده بی جان را پرنده میکند.یعنی پرنده که وجودیت ندارد را در پرنده شدن و  پرنده میشود میکند.چگونه تصلیب میشود.چگونه روح را میگویند گنوسی ها در تصلیب از او خارج شد و شد پسر انسان و روح مسیحایی او جدا شد و مسیح در تصلیب نبود.پس کی بود رفته رو صلیب.پسر انسان را بلند میکنید در گلگتا جلجتا جمجمه.خب اگر مسیحایی او خارج شد و یعنی پسر انسان شد.روح مسیحایی چه بوده. یعنی روح القدس خارج شد.روح خدا خارج شد.چرا خارج شد.کلمه جسم شد.در میان ما ساکن شد.آیا تن جسمانی ماده عیسی مهم بود یا تن ازل او.تن جسمانی او که در تصلیب تمام شد بود. رستاخیز  سه روز بعد زنده شد و چهل روز در بین شاگردان بود که؟ آیا مسیح که از آسمان گفت آمدم آیا ازل بوده. ازل که تا آن زمان فاصله زیاد دارد.رستاخیز زنده شدن مسیح همراه با جای زخم بوده نه اینکه با  دو دست سوراخ یک پهلوی  سوراخ از نیزه بیاید.این جسم از قید مرگ جسته و زنده نو شده.اما آثار جراحت او در ایمان آوردن آنها نمایان میشود.و حالا زخم مقدس که بر بدن حالا خواهر مسکو  یا پادره پیو که تا آخر آن زخمها را داشت و حتی خواهر مسکو که شدت آن و حالا این زخم پادره پیو را که یک کشیش بود به کشیش مقدس تبدیل کرد. یعنی پادره پیو مقدس.که از نظر تجلیل ساخت مجسمه حتی مثال مجسمه در برزیل هم برای آن ساختند.و بسیار تجلیل کردند.و این زخمها از موقع پدید آمدن آن تا هنگامه مرگ هم با او بوده.زخم ها در مقدسین یا زخم های مسیح از نیزه بر بدن پهلو تا زخم دست.خب مسیح با همین زخمها به شاگردان حاضر شد شک کردند و توما گفت خودم شخصا باید دست بر زخم گذارم تا ایمان بیاورم او همان عیسی مسیح هست. بعد هم توما دید و بر اساس شناخت هایی که رسولان از عیسی داشتند در ریز آن امورات شناختی و کلامی غیره از آنچه باید یک رسول از مسیح شناسد او را شناختند و مسیح به توما گفت خوشبحال آن کسی که ندیده ایمان بیاورد. یعنی رسول بوده ولی این شناخت همانند آن شناختی هست که مسیح میگوید من را غیر پدر و روح حالا روح القدس کسی نمیشناسد مگر بر او مکشوف شود. خب بر یحیی در اردن مکشوف شد.کامل و تایید بر مسیحایی عیسی مسیح.و میزان رشد روحی و معجزات سنگین.حالا مثالی شخصی  در مسیحیت گفته بوده بنا به چهره کفن تورین و زخم همان مسیح دو هزار سال پیش هست و نامه ای هم گذاشته فلان پاپ هم تایید کرده.ما قضاوت نمیکنیم. اما مگر پاپ آن موقع از زخم خبر نداشته تازه بر تایید زخم.آیا مسیح فقط زخم هست.اگر اینگونه بود که پادره پیو قویترین نوع زخم داشت.حالا تهمت هایی در زخم به او زده بودند اما نهایت آن تایید و این پادره پیویی که امروز در شیشه ای در واتیکان حالا نگهداری جسد مقدس هست. با این زخم میتوانست آیا مسیح بشود.خب وقتی مسیح درون او بوده توانسته زخم را بیابد دیگر.والا تا چیزی قرار نگیرد زخم نمایان نمیشود.یا خواهر مسکو در مکاشفه مستقیم حتی کتاب دارد.کتابی از اسراری و مسائلی که قسمت هایی از آن مهم هست.یا یوحنا میگوید من در صبر مصائب با مسیح شریک هستم. یا در این رنج و سختی.مکاشفه میکند.کتاب مکاشفه را در جزیزه مینویسد غار آیت.پاهایی مانند برنج صیقلی صدای او مثال صدای یک گروه کر انگار.یا فلان اشخاص ها در جهان صدایی شنیدیم بعد گفتند مسیح هستند.چه صدایی شنیدی .حالا قضاوت راست دروغ آن نمیکنیم. میگوییم صدا شنیدند اصلان گفته شد شما مسیح هستی.عیسی مسیح چه میزان مسیح هستید؟ 5 درصد یا 10 درصد یا مثال پادره پیو آن درصد یا مثال ایمانداران چه درصد با مسیح هستید؟ و الا همه نبی رسول میشدند.یعنی اگر هر کسی تمعید گرفته دومیلیارد و پانصد میلیون جمعیت مسیحیت هست همه مسیح میشدند.همه مسیح میشوند اما عیسی مسیح و روح چقدر در آنها هست.پدر آسمانی خداوند را چقدر در زندگی و جسم خود در زنجیره ایمانی دریافت کردن.والا مثال دست پاپ فرانسیس و آن معلولیت جسمی بیرون راندن از شخص جهان مخابره میکند.پس اگر کار بزرگتر بوده جهان مخابره میکرده. همانگونه که پطرس رسول آن  معلولیت جسمی را در حضور مردم و یوحنا شفا داد.چه میزان پر روحی بوده. یا پولس.یا اندریاس.یا متی یا لوقا.یا مرقس.و...یوحنا آن کار را نمیتواند کند اما پطرس میکند. یوحنا در آن قوت که به او مسیح گفت داری مکاشفه میکند کتاب انجیل یوحنا و کارهایی که باید کند را انجام میدهد پطرس کارهایی که باید انجام دهد میکند.والا اگر خود عیسی مسیح میگفت من خدای واحد هستم میشد بقول آنتی کراست دیگر.دشمنان او هم شاد و رقص میکردند.که مثال مردی سوار بر خر وارد اورشلیم بشود بگوید من خدای واحد هستم.اینگونه از نظر یهود و جهان میشود آنتی کراست.حالا میگویند تثلیث در کتاب مقدس نیست و شورای الهیدانان چگونه آوردند.و مسیح و روح القدس را خدا دانستند و خدا را هم خدا و سه را خدا.و اگر اینگونه نبود مسیح را نمیپرستیدند.مسیح میگوید غیر خدا من را نیکو نگو فقط خدا نیکوست.یعنی من را آنتی کراست نکن.که فکر بر این کنند مسیح گفته خدای واحد هست.بعد تصلیب شده و پادشاهی هم حق او نبوده در اسرائیل.و ماشیح نبوده.پس حق بر قوم اسرائیل و یهودیت هست.آنها باید منجی دگر میافتند و او را ماشیح میکردند حالا مسیح از زمین آید آسمان آنتی کراست هست.و او مسیح اصلی نبوده.و مسیح بدنیا می آید. خب مسیح عیسی بدنیا آمد در بیت الحم و در مصر و ناصره و اورشلیم زندگی او شجره در انجیل به داوود نبی میرسد.از آسمان هم که خب روح القدس  که آسمان بر او آمده. و در رحم قرار داده.و مثال یک انسان زایمان  و دنیا امده.و پدر مادر زمینی داشته. و اینها نسب داشتند.اتفاقا در این سرنوشت مریم باکره بوده دیگه که روح القدس در رحم قرار دهد.و حالا در رود اردن تمعید و قرار گرفتن و این حجم مسح.اگر مسیح میگفت من خدای واحد هستم میگفتند دجال هست.یا همان آنتی کراست. یا نمیدونم ضد مسیح.یعنی شخصی که مسیح هست اما خود را خدای واحد میداند بعد طبق مسیح شناسی حجم مسح بالای مسح دگران بوده از آمار معجزات مسیحایی او.که اگر واحد گفتن بود تصلیب میشد.پس چرا تصلیب شد؟ ایا در معبد شورش راه انداخته در معبد جای عبادت خدا جای فروش گاو گوسفندو کبوتر هست.اگر این شورش هست چقدر بر حق بوده.اگر زیر شکنجه یک چشم را از دست داده خب با دوچشم وارد جهنم نشده خوشبحال کسی که با یه چشم وارد بهشت شود تا با دو چشم وارد جهنم.حال شکنجه شده مثال این چشم از دست داده. در جسم ماده.اگر پولس گوید اگر مسیح غیر این گفت دروغگو هست. خب چه مثال مسیح را درست دریافت کامل کردند که امورات دگر را.میگوید خون مرا  خوردنی هست همه رسولان میروند.آیا خائن افراد دور او هستند نه مثال ها سنگین و زمان بندی هست عجله نباید کنند و میرسند به همه آن.اگر میگوید  ایمان را در زمین خواهد یافت.همه اینها روشن نمایان در زمان میشود در زمانبندی زمان خود.اگر میگوید مثال زمان نوح  که داخل کشتی گشت همه اینها زمان دارد.والا ابلیس دوست دارد همه گونه مسیح در هر زمان رنج بیند و مصلوب شود انکار شود حتی در وسوسه مسیح در آن بیابان و زمان آن پیروز شد مسیح.والا ابلیس دوست دارد مسیح انکار و رد شود.مسیح در هر  شرایطی سختی بیند.نیرو دارد.با این جمع نیروی ابلیس مثال نوح داخل کشتی گشت خیلی  مهم هست حالا با زمانبندی خدا.ناگهان برگشته خجل خواهند شد.خیلی این ها آیات زیباست و پر از سنگینی. خود رسولان هم در پری در بازه زمانی بیشتر میشدند ایمان قویتر میشده.پس شناخت امریست بر خدا و ایمان قوی.والا زمان نوح هم میخندیدند تا زمانی که نوح وارد کشتی شد در توبه بسته شد. تازه اینقدر لجوج بودند که تا غرق نشدند ماندند.پس لجاجت باعث مرگ فرد لجوج میشود.و معلمین کج کننده خود مثال غرق کننده میشوند.پس فهم آیات و کلام مهم هست.والا کسی که بر خود گوید آسمان نشستم و خدای واحد بخواند خود را یعنی جوری که بر آسمان نشستم و واحد هستم. میشود آنتی کراست هر کسی که باشد.حالا یک معلم موعظه گر اگر اینگونه خود را خدا و کامل به همه اسرار بداند باید بتواند در زمان نجات کاری کند که مثال و همان کشتی مانند باشد.چون برای هر امر خدا زمان هست و عجله ها همیشه در تاریخ بوده. حتی مثال ربایش در آسمان. داوری قیامت.خون من خوردنیست  و جسم من رسولان رفتند و آمدند بعد زمان دار در آن بازه بوده و هر امری را زمانی هست و هر صبری را  ایمان قوی میکند.

فانوس-130

در هر مسئله اینکه منجی گرایی در هدف تبلیغ اینکه منجی در بازه زمانی آمده و شروع به مبارزه با انحرافات کرده. کمک کننده هدف و مسیر مثال در زمان مسیح رسولان یا حواریون.در زمان زرتشت کمک کننده ها.در زمان ماشیح داوود کمک کننده ها در زمان امام زمان عج از زمان غیبت تا چگونگی کیفیت غیبت و اسرار الهی.کمک کننده ها.در زمان های مختلف منجیان یعنی نجات دهندگان بوده اند در زمان امام حسین (ع) ظلم به حدی رشد یافته که امام حسین با 72 نفر دفاع در برابر دشمنی میکند که رحم به هیچ امری در لزوم تعصبات باطل نمیکند.و این تعصبات از خون پشه در لباس از پاک بودن یا تمیز بودن از مردمانی که همراه این خون بودند.ترور شخصیتی و حذف انکار  در بازه سیاست با روش های نوین انجام میشده در گذشته با روش نوین برای شهادت رساندن اول افراد را بد ذهن میکنند.بعد حق حقیقت را پایمال میکنند که جامعه با آن شخص همراه نشود.اختلال در امر حقیقت اختلال در امر روشنایی بخشی نوعی جنگ نوین هست یعنی جوری که شخص هست اما جوری که همراهی با او نشود.جوری که شخص انکار و حذف شود.اگر این امر غیر حقیقی باشد برخورد شود و حذف و اگر واقعی انکار و حذف.در دو حالت حذف هست.مثال مسیح عیسی بن مریم  منجی حقیقی مسیح دروغین خوانده شد.گفتند نشانه آسمانی نشان بده گفت آیت یونس نبی سرخ شدن آسمان.کور  را شفا داد و مرده زنده کرد و به شفا معروف بود.فرق طبیب دکتر در عمل جراحی هست اما مسیح عیسی بن مریم گل را بر چشمان نهاد و گفت برو بشور بینا شد این یک امر شخص مرده که چهار روز از مردنش گذشته بود را گفت برخیز برخاست زنده شد.اینها تنها در یک کشور حقیقتشان نمایان نشد بلکه بر پهنای جهان بوده اما بازتاب آن و رد شدن از دقت ها یا امرها بوده.جهان و بالاتر آن دست خداست. فرشتگان بسیار زیاد.روح القدس. خداوند کمک کننده امر حقیقت بوده.عملکرد فرشتگان ماموریت های آنها .عملکرد زنجیره در شناخت.مثال داوود نبی هزار سال پیش دارد میگوید شخصی که می آید و انکار میشود سر میجنبانند و حتی به لباس او رحم نمیکنند.از خیانت میگوید. از سالم ماندن استخوان های او.داوود هم ماشیح و مسیح بوده.اما به میزان آن که پرندگان کوه ها تسخیر او بودند و حالا شمع گویند.قدرت بدنی ایمانی داشته.قبیله یهودا از او حمایت میکنند.مسیح عیسی بن مریم می آید هزار سال بعد میگوید پسر انسان را بلند میکنید و پسر انسان را میبینید که می آید.در مکاشفه از نبی کاذب سخن گفته مشود که معجزات عظیمه دارد اول اسم معجزه برده میشود معجزه از شکست دهندگی هست.عظیمه چگونه میشود.اسم معجزه اگر نبی کاذب باشد و دروغین حتی یک نشانه آسمانی که بشود معجزه نامید نمیتواند بیاورد.آنهم در سطح جهانی.مگر چوب ریسمان جادوگران زمان موسی نبی  طرح دستی عظیمه کند.مرده را که نمرده بگوید زنده شود.مثال نه کوه نه پرندگان نه آسمان نه زمین از او فرمان نبرند.مثال نبی کاذب یعنی امری کند که ایجاد کننده باشد نه ایجاد ماندنی.یعنی بر هم زننده نظم طبیعت نشود و بر هم زننده زخم زننده به طبیعت نشود.بلکه ایجاد و دوباره به همان شکل شود.مثال گیاه هست ایجاد و برگشتن به حالت اولیه.ایجاد یعنی تراشیدن ساختن.اصلان تمیز دادن مسائل هست. مثال تشابهات آیات در کتب ها میشود پیدا کرد در کتب های دیگر چون وحی هست.وحی اختصاصی خصوصی نیست وحی مشترکات دارد اما فرق ها برای شکل گیری ادیان هست.اگر مشابهت کامل بشود میشود همان دین دیگر نیاز به دین دیگر نیست.اما نیاز این مسئله نزد خداست.آیا عظیمه و اسم معجزه بردن شبهات ایجاد نمیکند. که مگر عیسی اگر معجزه نمیکرد که میشد یک شهروند همان استان جلیل و ناصره و امروزه دو میلیارد و نیم پیروان دارد.اگر معجزه نمیداشت آن هم عظیمه که میشد شهروند سر نهایت معلمی خوب.موعظه گری خوب. بله آموزه های زرتشت خوبست و اما نبی شدن معجزات میخواهد.والا دین شکل نمیگیرد داوود هم معجزات داشته اما دین شکل نداده.بلکه مزامیر 72 نوشته.و تورات و شریعت  موسی نبی بوده.لازمه آن زمان نبوده.اما در زمان مسیح لازمه امر بر آوردن مسیحیت بوده.در زمان زرتشت همانگونه در زمان پیامبر اسلام همانگونه.حالا مثال عده ای در دینی گویند ما آنها را قبول نداریم خب یک میلیارد و رو به نیم زیاد شدن روند رشد هست.آنها میگویند خب قبول نداشته باشید قبول دارند.آنها بگویند انجیل تحریف شده آنها میگویند ما رشد خود را داریم قبول نداشته باشید.اما دین زرتشت که پیروان آن حال زیاد نیست اما آموزه های خوب دارد.مهم این هست که هراس دینی نشود که شخصی بترسد نزدیک یک پیرو یک دین شود.که این مرا میکشد.دوره وحشیت نیست که گفتمان هست.تبادل عقاید هست و حتی دین خودشان هست. حالا آنها که قائل بر تحریفات هستند بگویند مبارزه میکنند.اما هراس ضربه محکم به یک دین میزند.ترس می افتد نزدیک شدن به آن اشخاص می افتد.حالا افراد ی تلاش میکنند این هراس از بین رود. گل میدهند و کار فرهنگی میکنند افرادی هم چاقو دست میشوند.اول اهانت به ادیان دیگر بد هست.مخصوصا به اشخاص معنوی رده حساس.این شیطنت ها هست در همه هم کار میکنند.مثال یک شخص با لباس مذهبی یهود چاقو دست بگیرد برای بد لباسی حمله کند و شبکه های جهانی پوشش دهند.شخصی  مسلمان حمله کند.شخصی مسیحی بد محبتی کند.شخصی زرتشتی  جای گفتار نیک کردار نیک پندار نیک بر عکس عمل کند.و... هراس از آن لباس می افتد.یا در دینی شخصی با پوشش لباس کشیش بد عمل کند.اینها ضربه میزند.ترس کلیسایی می افتد.اطمینان ضربه میخورد.تلاش آن همه افراد را افرادی ضربه دار کنند تلاش شبانه روزی و گاهن زمان گذار در طول مدت.کار فرهنگی. موعظه. تلاش.کار ضربه زدن گناهی هست که حق الناس هست.حق آن همه شهید  آن همه راه.آن همه تلاش.آن همه جان فدایی.برای همین برنده شدن نیست.رضایت خداست.وقتی وارد لباسی آن هم دینی میشوید باید بدانید این لباس نماد یک دین هست.وقتی پیرو یک دین میشوید کار شما اصلاح هست.با هر میزان قدرت پری در اصلاح کوشش کردن.زنجیره روحی و اصلاح که مبحث سنگین هست .بقول یک عالم دینی طی الارض که کاری ندارد برای آن عالم آسان هست.

شاید آن آسانی برای دیگری بسیار سخت باشد.به اون درجه معنوی رسیده که طی الارض را آسان میداند.پاسخگویی شبهات چالش ها مسائل بعد موت به میزان.مکشوفات الهی.امر تفسیر درست کتاب.موعظه درست.دشمنی که  ما بر حق هستیم شما ناحق حرف یک دین نیست دینها برای اصلاح بشریت آمدند نه برای ما فقط درست میگوییم این ها البته رذالت داخلش هست ها که بعد گویند سر سلسله یک دین نبی نبوده.فقط میگفته من درست هستم.پیروان زیاد دارد.اینها درونش خطوط هست.این رودها به کجا وصل هستند خواسته ناخواسته تمیز دادن هست.والا معجزات عظیمه چالش دارد سوال دارد میزند بقیه را.تضاد از نوع تشخیص و تمیز هست. والا تضاد نیست تشخیص هست قبول نکردن ضربه سنگین. مثال پسر انسان را بلند میکنید چرا نمیگوید مسیح را بلند میکنید.آنها یعنی مسیح شناسی نمیدانستند مزامیر نبوده که بوده.برای چه گفته میشود حداقل از دین خود شناخت و نماد شناختو حتی روح القدس که عمل میکند را شناختو.شکل فرشتگان روح شناختو.اینها همه شناخت کهن و مکشوفات الهی دریافت و مسائل را شناختن هست.والا کسی تعصب بیجا کند اولین فلش میرود که چه سودی پشت این زدن دین دیگر هست.با درستی رفتار کردن با حقیقت شناسی.منجیان خود سمت تبلیغ شناخت و ظهور حالا شناخت ظهوری یا شناخت ظهور رساندن بوده.و آنها هم کمک میکردند.حالا کنیسه دست آنها بوده مسیح وارد شده همه تعجب کردند.تریبون آن زمان کنیسه بوده.مثال رسانه سیما یا شبکه های سیمای جهانی.یا کلیسا -کنیسه -مسجد- آتشکده -و...

لحظه ای که مسیح وارد کنیسه میشه تا زمان نطق موعظه همهمه میفتد.سانسور بوده .شجاعت مسیح در رفتن به کنیسه و موعظه یعنی اینکه دست شماست ولی  حقیقت پنهان نمیماند.حالا در بازه های تاریخی مختلف همینگونه بوده.مخالفین اگر به موت بعد درست شناخت میداشتند و میدانستند که مبارزه با حق حقیقت چه خطرات دارد هیچگاه با شناخت درستی ضد نمیشدند.آنجا شانه خالی میکنند شناخت حقیقت داوری درست اما شناخت رذالت داوری دگر.و آنها گویند میخواستید به ایمان آوردن کوشش کنید حال همه شما یکسانید.با کی با آنها.حالا هر کسی هر زمانی.آنجا منافع داشته برای آنها کامل رو میشود.و حتی جهالت یا عدم شناخت درست.به کسی ظلم نمیشود.اما به کسانی که ظلم کردند داوری درست میشود.پس خداوند ظالم نیست بلکه حامی مظلومین و حامی حقیقت هاست.مثلان گویند در ظلم بودیم گویند اتحاد چه بود گویند بد عمل کردیم توقع خوب بردن داشتیم.گویند زیاده خواهی در بد عمل کردن و خوب خواستن.مثال بندگان خوب را خوار کردن.ضعیف کردن. اهانت کردن. و بد توقع خوب بردن داشتند.چه توقع بیجایی همرنگ جماعت شدن.ترس از مخالفت. ترس از چه ؟ مرگ هراسی با مرگ شناسی.حیات به حیات.یا آنقدر ترس انداختن که مرگ بشود هیولایی که تولد بشود هیولایی.مادره به فرزند در رحم نوزاد گوید اگر بدانی این جهان چیست مثال روح میشنود و نوزاد میشنود .ببینید که آنها که سرخ شدن آسمان را دیدند.آیا با همان یک معجزه میتوانستند ایمان بیاورند.اما با زنده کردن مرده هم ایمان وقتی قوی نباشد تزلزل میشود.حالا اگر کسی مرده ای که نمرده را زنده کند معجزه عظیمه هست منتها جای معجزه میشود چشم بندی.بنام معجزه میشود اما بنام دروغ.میشود شخص نبی کاذب.اما کسی که مرده را زنده کند و مرده واقعان مرده باشد میشود معجزه عظمیمه درست. نه معجزه عظیمه دروغ. بنام معجزه هست هر دو اما یکی حقیقت یکی دروغ.مثال عصای موسی نبی و جادوگران.مقابله هست اما تفسیر درست همینگونه درست در می آید تا تضاد پیش نیاید.و بعد همه زده نشوند.مثال پسر انسان.و...

فانوس-129

پس مبحث مسیح شناسی روشن شد که مسیح یعنی مسح شده.که عبری آن ماشیح گویند.میزان مسیح.از رفقایت بیشتر مسح شدی.مزامیر میگوید بیشتر.میزان.مسح.مسیح شناسی.مسح داوود توسط سموئیل انجام شد.آن روح مسیحایی به او وارد شد چرا شائول را ترک کرد شائول را هم سموئیل مسح کرده بود اینست آن که اگر از مسیرروشن خارج شوند حسد و گوش کردن به حرف این و آن که بیایند گویند داوود جایت را میگیرد میشود ترک روح مسیحایی.میشود شائول مسیح فقط شائول دیگر مسیح نمیشود و قدرت روح مسیحایی از او گرفته میشود و بعد حتی یک کار کوچک نمیتواند در راستای هدف خداوند بردارد.سوال پیش می آید چرا عیسی بن مریم عیسی مسیح در تصلیب میگوید چرا مرا ترک کردی.الهی چرا مرا ترک کردی؟ روح مسیحایی خارج شده.اما به مدت برگشتن او  تمام شد.و زنده شدن او در بعد دفن گذاشتن سنگ بر آن و مسیح زنده میشود.روح مسیحایی اگر تمام میشد خداحافظ عالم زمین.و اما این روح مسیحایی چیست که تمام شد آن باعث میشد زمین نابود شود و تنها نه معبد ویران شود بلکه باعث زمین لرزه شد.جوری که معبد بهم ریخت  و خراب شد.عیسی ناصری عیسی مسیح به شهادت انتقال به عالم اموات شد به دزد کناری تصلیب میگوید با من در فردوس خواهی بود نمیگوید با من در جای بد خواهی بود میگوید فردوس بهشت با من خواهی بود.دزد توبه کار.خب دزد توبه کار قبل میگوید به آن یکی دزد فحاشی کننده بد گوینده. و مسخره کننده که ما حقمان هست مصلوب شویم اما این چرا؟ اصلان یعنی فرمش به ما نمیخوره که مارو کنار این تصلیب کردند.ما خلافکاریم خطاکاریم.اما مسیح کار را در تصلیب هم انجام میدهد و دزد خطاکار توبه کار میشود و با گناه وارد آن موت حیات بعد از مرگ یا تولد به حیات انتقال از روح در فردوس میشود.همچنان که مریم مجدلیه در گناه نمرد و توبه کرد و تا پای تصلیب رفت.خیلی شجاعت میخواسته حتی کسی که صلیب مسیح را کمک کرد تغییر شگرف کرد میزدند وحوشیت کامل میترسیدند خیلی خشن بودند رحم در کارشان نبوده.پطرس که گوش  رئیس یورشی نیروهای دستگیر کننده را میزند با دیدن آن وحوشیت انکار میکند پطرس شخص شجاعی بوده.البته  درگیری او تخلف دستور مسیحایی بوده. اما گویند مگر در لوقا انجیل گفته نشده سلاح تهیه کنید.تضاد این امر سلاح ایمانی هست.نه سلاح برنده.برنده ترین سلاح کلام حرف هست.ایمان هست.مثال شمشیر تیز در دفاع از کلام و نگاه و حرف. تاثیر نگاه مسیح تاثیر نگاه همان امرست.اما پطرس شمشیر میزند گوش میبرد و گل در گوش گذاشتن سالم شدن گوش  آن رئیس یورشی.سوال پیش می آید آیا مسیح عیسی بن مریم عیسی مسیح اگر در تصلیب تمام شد جهان نباید تمام میشد.جسم شد در میان ما ساکن شد.جسم ماده مسیح مرد اما مسیحایی او زنده ماند در رستاخیز و پیوستن. والا جسد هم نماند چون زنده شد.اگر میماند و حالا رفتند کلیسای مقدس جای تصلیب دفن را باز کردند دیدند جسد نیست.اگر میماند رستاخیز از مردگان میشد باز مرده در دفن و اما چه شد؟ جسم ماده در محل دفن بود.و مسیح در فردوس.بازگشت کرد نه از نوع مرگ موقت مرگ تمام شد.یعنی  قبض روح.خب قبل آن روح مسیحایی در آمده پسر انسان را بلند میکنید .و البته این روح بازگشت میکند با همان علائم تصلیب در گلگتا زخم دست جای نیزه.نه با یه دست سوراخ و یک پهلو نیزه خورده راه برود حتی با چهره دگر بر راهی که دو نفر میروند ظاهر میشود. مجدلیه میگوید باغبان ندیدی او را.نمیگوید عیسی عیسی را ندیدی.میگوید باغبان او را ندیدی استاد .نگاه کنید وقتی گفته میشود باغبان نشناخته. اگر میشناخت میگفت عیسی زنده شدی. باغبان میگوید.اگر توما چهره او را میشناخت میگفت استاد زنده شدی. نه اینکه جای زخم دست گذارد و بعد مطمئن شود.یک دو دو تا چهارتای ساده هست.مسیح از مرگ رسته زنده شده.اما این چهره او کدام چهره هست که آنها نشناختند.اگر به نقاشی های رومی قدیمی توجه کنیم رومی ها کلان بدون ریش سبیل میکشند.یعنی اگر فیلم ها در مصائب هم  بدون ریش هستند. کلان رومی ها اینجوری میکشیدند بدون ریش و سبیل.اما چهره را از روی دیوار در بازیابی ترسیم میکنند. یا چهره نگاری های دیواری.حالا به سمت جلو مکاشفات نقاشی هم گاهن بستگی به  آن کسی که میکشد دارد.که جلو که میرود بسته به ملیت چهره مسیح در آفریقا یک شکل در رومی ها یک شکل در هر سمت یک شکل اما کلیت آن پازل مانند شکل را نمود میدهد.خب از خطاکاران محسوب شد بدترین نوع توهین بوده اما برای انجام دهنده امر در همان حالت هم یک نفر را از گناه جسته.نیروی  نیزه زننده .دزد  توبه کار.همراه شونده  در حمل صلیب.از همین تاثیر مسیح بود که میترسیدند.زیرا جرم او پادشاه یهود تمسخر نوشتند. میخ زدند به چوب بالای صلیب.یعنی حواستان باشد کسی دیگر برخیزد چهار میخ تصلیب جای ما را بگیرد اینجوری میشه.چهل سال بعد اورشلیم در جنگ بسیار سختی ویران میشود.شخصی آنجا 40 سال داشته چهل سال بعد سی سال بیست سال ده سال هر سال سن بالاخره دیدند مگر اجل فوت آنها یا افرادی که همانجا ویرانی اورشلیم را دیدند. تضاد بعدی گویند مسیح که اهل جنگ انداختن مریضی انداختن نیست.یا صلح برداشتنو نیامده ام صلح بزارم بلکه جنگ مریضی اینها چگونه میشود با مسیح سازگاری کند؟

جنگ چهل سال بعد جنگ اعمال خود آنهاست که دامن خود آنها را میگیرد.جنگ قدرت جنگ ترسی که در حتی جرم نامه زدند.نمیشود گفت بیخودی نگران بودند قدرته چیزهای زیادی داشته.اگر این جنگ را مسیح گذاشته که مسیح صعود کرده بوده.از زمین شر و شرارت پیشگان رفته بوده.جنگ گذاشتن جنگ قدرت بوده. نه جنگ دگر حق را پایمال کردند و حق پایمال شده خودشان را گرفت.معبد ویران شد. زمین لرزه شد.چهل سال بعد اورشلیم به آتش افتاد جنگ.

میبردند و میکشتندو آتش جنگ وسیع در خرابی ویرانی اورشلیم.در زمان موسی نبی نافرمانی کردند ملخ.آن همه بالایا آمد.اعمال کی بود اعمال خودشان مگر فرعون رحم داشت بیگاری میکشید کاخ سازی میکردند پشت مردم کارگر سنگینی آجرها بالا رفتن هیکل های عظیم. مردم در فقر مردم در ستم.فرعون هم توی کاخ عیش و نوش. مردم زیر بار گرما آجر به دوش.گوساله پرستی.صبر نداشتند سریع رفت خب حتما نمیاد غیبت طولانی شد گوساله را بر پا کنید. حالا هارون بیاد مخالفت کنه شهادت میرسانند.موسی از کوه برگشت دید ای دل غافل گوساله پرست شدند.اینها تاریخ هست پر از حرف.مسیح میگوید این خون من خوردنیست جسم من حواریون رسولان ترک میکنند میگویند چه مثالیه وحشت میکنند میترسند و بدشان می آید. خون را ریختند مسیر اندوه خون فشانی جسم  نحیف.مسیر خون.جسم را خوردند چگونه با میخ زدند. پا را دست را .مگر در عاشورا چه کردند.مسیح لباس خونین را قرعه انداختند گرسنگی بوده وحوشیت بوده سرکه مینوشیدند سرکه شراب گونه. روسا در کاخ بهترین ها.بهترین هر امر عیش و نوش.گرسنه نگاه داشتند که لباس خونین را قرعه انداختند حالا سوال برای چه کاربردی لباس را تکه قرعه کردند پارچه را.گرسنگی حتی پارچه شستشو و کاربرد زندگی.بعد زمانه مسیح درک میشود.که لباس قرعه انداخته. عاشورا لباس و انگشتر امام حسین (ع) وحوشیت در همان گرسنگی . فکر بسته. تعصب بد.کاری که فرعون میکرد گرسنگی و فقر و طبقاتی شدن میکرد بار بر دوش مردم فرمانبرداری و کشتن و تقدیر از او حتی خود را خدا مینامید قدرت جنبه نداشتن.سیر بود عیش نوش بقیه رحم داشت.موسی و هارون گفتند ما برویم قصر فرعون  و او را ارشاد کنیم. فرمان یهوه را اجرا کردند و موفق شدند فرعون با اون همه قدرت را کشیدند به سمت غرق شدن در جهالتش.کی فکر میکرد کسی فرعون را شکست دهد و خداوند فرعون را  نمادی گذاشت که جهانیان بدانند فرعون  با آن همه نیرو تجهیزات و ثروت و قوای همراه و هر نوع قدرتی که در امر مال فراهم میکرد و چه  قدرت زمینی داشت را موسی و هارون به فرمان یهوه غرق کردند.اینجا یعنی قدرت خداوند و پیروزی خداوند بر هر قدرتمند ستمکاری میشود.اما مسیح هفت  نمودار روشن در تصلیب کرد پدر اینها را ببخش نمیدانند چه میکنند .دزد خطاکار بقولی وامانده در این حرف به آن ستمکار گفت ببین داره دعا میکنه براتون.آیا میشود یهودا همچنین حرفی بزند.یا در تصلیب جای اینکه دزد بگوید اگر یهودا بود میگفت با من امروز در جهنم خواهی بود.بعدشم زنده بشود بعدشم صعود کند.اگر یهودا بود میمرد انتقال به کجا بود چگونه برگردد .گنوسی ها گفتند که مسیح روح مسیحایی از او در هنگام تصلیب  یا امر تصلیب خارج شده.آیا خداوند مسیح را ترک کرده.خداوند که حق را ترک نمیکند.از آن باغ تا محاکمه و تصلیب.حالا گفتند مسیح با آن قدرت بیان موعظه.با آن دفاعیات چگونه دفاع نکرده از خود در مقابل چه کسانی آخر.بگوید پسر انسان بر ابرها کفر بگوید هر چیزی کفر.بگوید من حق حقیقت گفتم گویند کفر ذهن مثال بسته بودن یک فندق جایی برای روشنایی ندارد.بیاید دروس مسیح شناسی گذارد خب در مزامیر تاریخ یهود بوده.مسح.ماشیح.مسیح.میدیدند میشنیدند اما درک نمیکردند.چشمشان به حقیقت بسته بوده.عده ای در اسرائیل پناهنده بودند.بنی اسرائیل ها در زمان موسی چگونه بودند.اصلان موسی کجا بود و اسرائیل کجا.حتی از سرزمین های دور در اسرائیل بودند.سوال چرا همچین سیستمی که اینقدر خشن و آن موقعیت سربازان نشان از گرسنگی بوده لباس خونین قرعه مینداختند.

ببینید چرا پناهنده شدند.چرا طرف از عربستان به اسرائیل پناهنده شده بوده.چرا در قرآن گفته نمیشود بنی فلسطین .باید تاریخ در زمان داوود نبرد فلسطینی ها و ستاره اسرائیل .مربوط به داوود نبی میشود.مشکل اگر حزب صهیونیست باشد که خود ربی ها و دینیون هم درگیرند.درگیری دستگیری و زد خورد میشود.طبق آنچه عمل میکنند با شریعت موسی نبی سازگاری ندارد.نوع زندگی پوشش لباس حتی همخوانی شریعتی نمیکند درگیری علما و دینیون با دولت و قدرت میشود.این جنگ فلسطینی و اسرائیلی جنگ قدیمی هست.از زمان داوود هست.تا زمانی که توافق بشود و زندگی کنند.و  بقولی زمان ماشیحایی یا مسیحایی که ماشیح برقرار کند.زیرا منجی ماشیح صلح هست نه جنگ.این خونها چه جنگ جهانی طاعون و اینها بی ربط نیست.با توجه به بلایای زمان موسی نبی و اینکه بفهمند خداوند مخلوقاتش را دوست دارد.اصلا در قرآن هم هست و در ارشادها که جان یک نفر جان همه ی انسانها نجات یک نفر مهم هست.تق تق آدم انداختن و خون که رضایت خدا نیست. تهاجم و خون یعنی یتیم شدن یعنی یتیم شدن را درک کردن.تا فهمیده شود یک کودک یتیم با چه دردی از نبود پدر یا مادر یا هر دو یا خانواده بزرگ شود.درد فقر.درد سختی مصائب.خب گفته شود مسیح گفته آمده ام جنگ گذارم.بعد انکار ماشیح بودن  عیسی میشود.چقدر جالب عجیب هست.ذهن باهوش در میابد.که مسیح باید از نسل داوود باشد.خب مسیح ماشیح که میخواهد کسی یتیم نشود.خون نباشد مسیحایی دوره ماشیح شناسی.خب فرمانبرداری میخواهد.فروش سلاح فشنگ و اینها سود آور هست اما بر هم زننده نظم الهی و سرانجام خود آنها که چاله میکنند در همان چاله دفن میشوند.خدا شوخی بردار نیست. تقصیرات را به خدا انداختن روش کهنه هست.تقصیر از نافرمانی هست تقصیر از کشتار هست تقصیر از ظلم هست.رجوع به زمان موسی نبی و بلایا.رجوع به تاریخ انبیا و رجوع به ویرانی اورشلیم. و رجوع به خیلی تاریخ ها.اینکه چاهی کندند که خود افتادند.کتب را خواندن فهم کردن.و همینجوری تا نابودی زمین.جهالت که مرز ندارد.سود برای گرمایش زمین. جنگ برای فروش سلاح. کشتار. بی ایمانی آخر هم یک زمین مثل انگار کسی نبوده درونش.والا هر امری که از خلقت خدا باشد یعنی جان او از خدا ذات خدا باشد فنا نیست اما آثار حیات فنا هست.حالا اسمش را قیامت خود خواسته یا قیامت فاقد امکان حیات یا قیامت برای امر و زمان مشخص.اصلان تعجیل در بلا و قیامت کار جهالت پیشگان بوده. بقیه هم  در آن جهالت بسوزنند.یا کار فرهنگی یا معنوی کنند. بیخیالی و خواب آلودگی ضررش در جهان زیست مشترک یکی هست.پس اندیشه خرد دانایی و حالا هر اسمی که سمت به نمودار روشن گرایی و معنویت درست. کار درست. در راستای مفید بودن باشد تنها کسانی بدشان می آید که مثال تاریخ منافع فروش خیلی چیزها باشد که اگر رهنمود درست گوش دهند نه یک ساعته.نه کاری که باعث خود هم نبودن بشود.با عقل کار انداختن بفهمند راه روش ها ی درست زیاد هست و طمع قارونی خاک درون ثروت قارونی میشود.اگر اهمیت برای این امر برای اتفاقا آنهایی که در ناز نعمت و ثروت هستند که حتی صبحانه  کم کسری نباشد برایشان خیلی زندگی شیرین و پر اهمیت تر میشود.چون خیلی  رفاه زمین و امر اینها آنها  بیشتر اتفاقا باید زرنگ باشند نه اینکه نه صبحانه ای نه رفاهی نه خود آنهایی نه یک ساعته ای در قدرت و نه هیچ...