/پشت کمپوت کنکور/

/پشت کمپوت کنکور/

فرنگیس که خیلی دلنگیز میخواست فردا بره کنکور تو اتاق دست به هدفون داشت دقیقان کجایی رو گوش میداد که بابا پاتک زد تو اتاق . فرنگیس کتاب رو مثل فرفره انداخت بالا هدفون زیر تخت. بابا گفت داری انگلیسی بلغور میکنی تا فردا تمرین پیوسته کنکورو فتح کنی. گفت العجبا دقیقان همین بابا منتها یدستم فیزیک کوانتونومیو اون دستم لغات و ترجمه. تازه دو چشمم به کتابو دو دستم به قلم.پدر گفت احسنت چرا رنگت مثل گچ شده. گفت استرس کنکور دارم گوشی رو با پا زد زیر تخت خورد به دیوار ته تخت و اهنگ کجایی پخش شد بابا گفت گوشیت دقیقان کجاست. گفت بابا من دنبالشم اون ناپیداست. بابا سینه خیز شد رفت زیر تخت. گوشی برداشت که فرنگیس کف دست بابا ریاضیاتو حل اونو دید گفت بابا اینا چیه گفت امروز رفتم با بیژن نهضت امتحان داشتم. دست پشت با اون دست بزور بسابو پاک کن. که فرنگیس دید بابا گوشی رو داد گفت بهش اهنگ خیلی خوبه گوش کن. ننه پرید تو اتاق گفت براتون غذا بیف حتی استراگانف درست کردم. که از بچگی دوست داشتم. بابا گفت تو که اول ازدواج گفتی کشک صورتی بشه بچگی دوست داشتی. ننه گفت خودم میدونم اما اینو بهت نگفتم.سوپ غاز بشه. خلاصه. نشستن بیف بخورن که دیدن استراگانفش زیاده. پف کردن صورتی مایل به بنفش شدنو. یکی دستش دوغ اون یکی قرقره. مسواک. خلاصه شب شدو همه خوابیدن غیر فرنگیس که خیلی دلنگیز داشت . آهنگ میخوند زیر لبی کنکورو من بلدم تستارو من بلدم. بابام برام عیدی داد یک زوج قلقلی داد. خوابش بردو کلاغ قصه ها فردا رفت نشست رو در صدا کردش. تا بیدار شد تا خواب نمونه.
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

متد نصف سبیلا شیرین جون


وای مامی اومد!!!

کی

همونی که منتظرش نشستیم؟؟؟

چه کسی یعنی؟؟؟

همونی که پنچه طلاست نصف پنچش تو دماغشه

نصف سبیلا شیرین جون

نصف سبیلا ترشی جون

وای چه ابهتی داره دختر

وقتی راه میره انگار داره حرف میزنه

چی میگه یعنی

تو چشماش کلی حرفه

سلام  

سلوم

وای مامی خارجیه

واقعن

ما نوبت داریم

کی بهتون نوبت داده

اکی

اینجا  ابرو برداریم زیرش چمن بکاریم چند میشه

قدیمی شده

الان ما ابرو زیرش برمیداریم بقیشم بر میداریم همشو که برداشتیم هیچی نموند میشه چهارصد هفتاد تومن

وای بی ابرویی چه عالی

بله الان مده

مد کجایه

مد همین خیابونو چند تا خیابون بالاتر منتها با تاکسی برید تو جمعیت نرید

چرا

ممکنه  متد منو بردارن

اونا ابرو بر میدارن جاش دو تا خط میکشن یک ضربدر میگیرن چهارصدو هفتادو دوتومن

من کل ابرو رو بر میدارم تازه هیچی هم نمیزارم یک درصد دو مثقال کمترم میگیرم

تازه الان مد اومده کلان مو از ته میزنم

جاش شاخ میکارم بالاشم دو تا پرتقال میزارم روشم  تار عنکبوت متد آفریقای شمالی

وای نه اون نمیتونم بعد برم تو مهمونی

چرا

میگن شاخ دارم

الان باید شاخ باشی وگرنه شاخت میزنن

کیا شاخ میزنن

شاخ ترا

هر چی شاخت بلند تر باشه شاخ تری

وای چه فلسفی

شما چی خوندین

من فوق دکترای نهضت سواد آموزی شرق رو دارم 

تازه پرفسورای رشته طب خیلی  دیگه فوقش لیسانس

وای وی وای وووو وای

کفتون دنده کشی شد

بله دهانمان بسته نمیشه

خب مسواکم بزنید

بله چشم

آفرین

ببخشید شما چرا سبیل دارید

آخه من نصف سبیلا شیرین جون کنده

شیرین کیه

اسم اصلیش شیرین نیست

پس چیه

تکی اکی واکی تاکی تا به کی تاکی

کجائین

مال غرب  جنوبی شرقی قاره هنوز نیومده ان

ایشونم آرایشگرن

نه ایشون  سبیل برمیدارن فقط

وای چی باکلاس

بله کلی کلاس رفتن

چه کلاسا رفتن

آشپزی نپزی,لباس ندوزی,کاشت درخت روی ناخون,کاشت هر چی روی پوست,کاشکی کشکی نپزی,یه چیزی میشی

اه ما حتی گاد

بله یس  ماینیمیز وان تو تری فو

الف ب ت س چ ج

تا این حد

فلسفه خونده چجوری میشه فکر نکرد

از دانشگاه هانسفورک محله پروین و شرکاء بغیر از اکرم و سوسن خانم

باشگاه تار عنکبوت رفته.الان تو کاهش وزنه یکمی دیگه بره رو مثقال برنده دو دوره عنکبوت طلایی میشه

خلاصه من وقتم تموم شد شما پستون فردا نه چهار تا فردا دیگه پس از آن فردا بیاد

وایییییییییییی چی بد

همی که هست

وای مامی چه با کلاسن بریم هر چی دیرتر کلاسمون بالاتر میره

بریم دخی کلی کلاس بزاریم.

=

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

/عشق سالهای کلم/

/عشق سالهای کلم/

کلم قربون که اسمشو تغییر داده بود به جک  تراولتا  کنجی تصمیم گرفت بره به  تولید ساخت کشتی  غرق نشو چرا آخه غرق میشی که خط تولید پلاستیکی اونو با موفقیت تمام از خراب شدن 95 درصد محصولات به 5 درصد اون به اتمام رسوند و تصمیم گرفت بره خواستگاری کوکب که اونم اسمشو تغییر داده بودو گذاشته بود گل میخک رفت در خونشون دید  در گذاشتن آیفون تصمیمی زنگ که میزد آیفون تصمیمی عمل میکرد میگفت طبقه بالاتر تا رسید به در خونه میخک در زد کوکب وا کرد درو گفت سلام به روی ماه نشسته و سبیلای  در نیومدت و موهای قشنگت که مثل حلقه های مفقوده اثر  مامانمو خانواده و داوینچی به غیر اون البته.و شرکای سهیم در خلق بهترین اومدن تو که من با شلوار خانه بابام  و شستن اون مشغولم. که گفت مهم تفاوت هست که فهمید مرد شده.گفت تو همونی که یک روز با اسب شاخدار بالداره دو تا گوزنی میاد گفت اد که اون تو هالیووده ولی من داداششم.گفت نفرما داخل گفت چرا گفت تو لیاقت پرنسسی مثل منو نداری.گفت پرنسس کی بودی تو و گفت درسته تو وقتی از خواب بلند میشی با آب گلدون صورتتو میشوری و مسواکت با خمیر دندون ما فرق داره ولی یک اشتراک مهم داریم گفت چی دقیقن بگو کجای ما اشتراک داره گفت من وقتی اولین بار خواستگاری تو اومدم 2 سال و دو ماه بیست و دو روزم بود الان پنچاه سال بیست خورده ایم و تو هفتادو سه چهار سال شیرین داری گفت من خودم نخواستم ازدواج کنم کیس داشتم همین مش کاهو قربون که الان اسمشو گذاشته بتهوون تو کی هستی اون اومد اون زمان خواستگاری من با دو مثقال طلا گفتم نه تو با ربع سکه بهار غیر آزادی و ده شاخه کاکتوس نروئیده از گلدان اومدی میگی دستمو بگیر بریم تو زندگی فکر کردی من از این دخترام که زود بگم بله باید درخونمون سبز بشی گفت میترسم تو قبرستون دفن بشیم. گفت من اد حداقل دویست عمر میکنم گفت ولی من شصت جک در میره میفتم زمین گفت عمر دست خداست گفت پراید وسیله هست که من ندارم ولی خب ایرانسل که دارم سمبوسه هم گاهی دوست دارم گفت اگه من زنت بشم منو با چی میزنی گفت با بیل. گفت خیلی  تفاهم نداریم منو با گل میزنی گفت برو بابا مرد انست که با گرز زنش را خورد کند گفت اد تو وحشی بافقی شعراشو خوندی ولی منششو یاد نگرفتی روش خودتو اجرا کردی. گفت نه گربه رو دم در کشتم. گفت تو منو هم کشتی منتها شب به خوابم اومدی چشمات منو یاد فیلم اگه  رفتی درو ببند من خوابم میاد برنده جایزه اسکار محله کوکب اینا میندازی آیا. گفت مهم این نیست که اون پدری که شلوار تو خونشو میشوری رفت قبرستون مادرت رفت به عالم اموات برادرات رفتن به عالم اموات مهم اینه که تو موندی تکو تنها. گفت ما اختلاف سنی  زیادی داشتیم  طبیعیه میخک بمونه اما گلای یاس الماسی طبق طبق برند. گفت من برای تو خیلی زحمت کشیدم گفت مثلان چکار کردی گفت هر بیست سال یکبار به یادت بودم و گفتم کی میشه برم خواستگاریش و اون بگه تو همونی که یه روزی منو با خودت میبری توی قصر بیست و دو متری.گفتم من لیاقت میخک رو دارم اما میخک لیاقت منو نداره گفت چی میگی من خودم خواستگار داشتم خلبان بود منتها تو اوج پرواز رفت. گفت خدا همه ورزشکارا رو نگه داره . گفت کاری که اون میکرد  ورزشی نبود چرخشی بود چتر نجاتش باز شد اما برنگشت رفت به دیار  باقی رو سنگ قبرش نوشته ای  زندگی سوختیم اما تو مارو دود کردی.یک شعر مضمون داری هم نوشته شده جا نشده پشت سنگ قبر نوشتن ای که از اینجا میگذری پاتو محکم نزار میپره. بعد گفتن کی گفت اونی که میپره.خلاصه من خواستگار سنگین داشتم تو که سبکشی. خیلی هم جلفی تازه شبا که ما میخوابیم تو چرا بیداری گفت من خب  تو قسمت  کشیک کوچه هستم که گربه ها رو بپایم چون میگن گربه نبین چه ریزه پلنگ جاش تمیزه. خلاصه گفت شغلت چیه گفت من مدیر امور کوچه و مراتع سبز باغچه و دریچه ای به سمت هم هر روز بگو مگوی هم. گفت تو رفتی برا من شغل پیدا کردی من میزامپلیم ماهی یک میلیون میشه گفت برو تو سیمان بریزی رو صورتت هم فایده نداره گفت برو ببینم همش شده قیافه مهم دلمه گفت دلت چیه گفت یه دریاست بعد گفت عجب حکایتی شده تو همونی نیستی که  خیلی سال پیش وقتی منو تو جوراب فروشی دیدی گفتی تو منو یاد  اموات درگذشتم میندازه گفت چرا الان دیگه منو یاد اموات بعد دفن پوسیده میندازی گفت مهم دلم هست گفت دلت چیه گفت اقیانوس اطلس. گفت من برم تو هم برو ما بهم نمیخوریم کوچه قلب ما تیرک چراغش سوخته برج میلاد دیگه بین ما فاصله نیست اورست هم اگه بیاد دقیقن کجایی برو دیگه سیاهم نکن قاشقونه نگام نکن گفت من رفتم همونجایی که رفتم گفت از کنار برو نفتی نشی.

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

قلی و بیژن


قلی که دید بیژن سیستم برای ماشینش انداخته رفت دم سیستم فروشی گفت سیستم میخوام گفتند چه سیستمی گفت جوری که هر کی میشینه دیگه پیاده نشه. گفتند اد تو سیستم نمیخوای تو موج افکن میخوای گفت همین.کل ماشین بلند گو وصل کردند حتی تا اگزوز که صدا در میومد خواننده که میخوند ابتدا مغز راننده بعد مغز سرنشین و بعد حتی اگزوز هم صدای اکو رو پمپاژ میکرد.

که قلی رسید سر چهارراه اعمال قانون اومد کنارش زد کنار اومد بیرون گفت چی شده .گفتند تانک هستی یا ماشین.

گفت ماشین من فقط یک ضبط داره. گفتند یک ضبط با صد تا بلندگو.

قلی که سیستم به جونش بند بود گفت منو بکنید بزارید تو اعمال قانون اما ضبط منو از من نگیرید.

یا منو بزارید رو اگزوز بسوزم اما بلندگوهامو از من نگیرید.

قلی که بعد اعمال قانون دپرس شده بود رفت تو کنج خونه نشست و  فکر کرد هر چی فکر کرد فکری نیومد بصورت ابر به شکل قصه در بیاد بعد نشست فکر نکرد که فکری به ذهنش رسید گفت ذهن هم لجبازه.و بهش تو ابر گفت پاشو قلی  نگران چی هستی مدرسان با توست.تست بزن بخون بری تیم ملی.

قلی ذهنو پاک کرد با دستش کشید همچین پاک شد بعد نشست فکر نکرد که ابر شکل گرفت گفت قلی چه طعمی باشه هلو باشه یا انبه گفت بلند گو باشه ابر خودش پاک کرد گفت برو بابا ذهن تو که فقط بلند گو میخواد گفت اگه ابری واقعا مردی برام بلند گو بساز ابر گفت مگه گوشامو از سر راه آوردم.که قلی گفت مگه ابرم گوش داره.که بلندگویی بصدا در اومد گفت آهنگ درخواست کن که گفت عجب ابر سرکشی.گفت ده باند آهنگ تراک صدم.گفت تموم کردیم اما قدیمی داریم گفت چی. گفت گلپونه های دلم گل های بابونه .گفت نه اون نمیخوام گفت جدید چی دارید گفت ابر  فقط مجاز داریم گفت مثلان گفت گلپونه های صد و بیست چهار گفت اینم همونه گفت نه فرق داره گفت چطوری گفت  تند میخونه بعد آروم میشه.گفت خب رو دور تند نزنید. گفت تفاوت رو حس کن.گفت ابر مجاز برا ما اومده.گفت قلی  کلان غربی شدی.گفت نه غربی نه غربی فقط غرب اروپا.گفت دقیقان کجا گفت جیبوتی.گفت غرب کجا گفت هر جا.گفت پس  قلی پاشو گفت چرا گفت اگه غرب برا تو جیبوتی هست ابر هم میتونه برات تراک دیگه پخش کنه. که باز گلپونه ها حالت تندتر پخش شد و یدفه گل پامچال بیرون بیا پخش شد.گفت اه چقدر متفاوت هست. گفت مهم اینه که جیبوتی برات غرب هست حالا گل پامچال هم برات متفاوته.

که یادش اومد بلندگوهاش نیست. و گفت من شکست عشقی خوردم.گفت بلندگو شکست عشقی هست. گفت هر کسی عشقی داره قلی هم عشقش بلندگو هست.

که بیژن زنگ زد گفت قلی خبر داری چی شده گفت نه. گفت بلندگو اومده که وسط آهنگ با آدم حرف میزنه گفت چطوری گفت بلندگو نیست که خود حرفه میگه منو بخر اما اگه بردی پس نیار. گفت بیژن  سیستم فروشی زدی گفت آره تو زیر زمین خونه دو تا سیستم دارم یکیش عالیه. گفت کدوم سیستم گفت سیستم دارم تا دو ساعت راحت کار میکنه اما بعد دو ساعت راحت میسوزه.گفت اون بزار دم کوزه.گفت یکی دیگه دارم وقتی میخونه  صدای عجیبی داره.گفت چطور گفت خرابه اما تو باور نکن.گفت بیژن صداقتت منو به خرید سیستم دوم انگیزه داد. برام با پیک بفرست منم به حسابت نصفشو میریزم.گفت مثلان چقد گفت هزار تومن هزینه نصف پیک نصف خیلی کم.بقیشم تو برا من بریز گفت چطوری گفت برا اینکه سیستم خراب نفروشی.منم لطف میکنم میخرم.چون سیستم خراب منو یاد سیستم درستم میندازه.

گفت نه قلی سیستم اونقدر داغون نیست. فقط باید هفتصد خرجش کنی هفتصدو ده ازت میخرن.اونم بخاطر اینکه زحمت کشیدی هفتصد خرجش کردی.گفت کی میخره گفت خودم منتها مراتب باید ده تومن بقیش رو قسط بندی کنی .اونم برای اینکه بتونی به قسط آشنایی پیدا کنی و برات درس زندگی بشه. میدونی قلی بابام میگه تو بهترین دوست برای رفقایت هستی چون به اونها شیوه زندگی رو یاد میدی. قلی گفت بابات چند وقته مرخص شده گفت از کجا گفت از هرجا .گفت فکر نکن بیژن زیاد فکر میکنی تو هم مرخص میشی. گفت جای فروش سیستم خراب بیا تو کار  جدید گفت چکاری گفت برو مغازه بزن گفت خب گفت قشنگ تزئینش کن گفت خب بعد حسابی مغازه رو تمیز کن بعد بشین یک میز بزار بعد که میز گذاشتی میبینن اهل کاری میگن بریم از بیژن خرید کنیم. بعد میان داخل مغازه میبینن هیچ چی نیست که بخرن فورا معروف میشی  گفت چطوری گفت سوژه میشی دیگه.الان مردم نیاز به شادی دارند تو هم میشی سوژه شادی مگه بده.گفت منم برات یک پیشنهاد دارم گفت چی. گفت برو تو صف بانک عابر بانک به ایست هر کسی  خواست پول بگیره با صدای بلند بگو پول چرک دسته چرا چرک دستو با خودتون میبرید بزارید من چرک هاتونو پاک کنم.اونها هم میزارن تو پاک کنی بعد کم کم چرک دست میشه پول و تو میشی کیف پول. گفت این عابر بانک که میگی تو کدوم شهره بیژن فکر کرد گفت یکی از کشورهای عربی.گفت اونجا الان حس گرفتن پول ندارن.تو میتونی نقش عابر بانک بشی.گفت نه بابا اینها تبلیغاته استکبار جهانیه. والا کجا حس ندارند پول بگیرند.گفت نه این کشور شهرش خیلی پولدارن.اتومبیل میزارن استادیوم برن مسابقه فوتبال نگاه کنن خلوته تازه.گفت یعنی اگه اونجا نقش  عابر بانک هم بشی پول توشه.گفت نه بابا شایعه هست.گفت من کاری میکنم اونها بیان برا من عابر بانک بشن گفت چطوری گفت این دشتو نگاه کن من این دشت رو تو بیست سال میکنم غرب ایران در خاورمیانه دور.کاری میکنم از  لس حتی جلس  بیان اینجا. گفت چطوری. گفت من بلدم.تو رو میکارم وسط دشت هر کی ببینه فکر میکنه موجود فضایی هستی.همه میان برا دیدنت.گفت من کجام شبیه فضایی ها هست. افکارت بیژن افکارت خیلی فرا زمینی هست.الان مزنه آجر میدونی چنده.مزنه سیمان.بهتره تو رو بکارم مگر اینکه تو رو ببینن بیان فکر کنن فضایی هستی.تز هم که بدی کسی شک نمیکنه.تازه پول نفتو در خونت نمیارن که میارن وسط  دشت خود نفتی تو.تازه پول نفت که بیارن تو دشت اونها باور دارن که تو فضایی هستی.میدونی چرا چون تز های تو رو که ببینن انگیزه پیدا میکنن.که سرمایه گذاری کنن تو کشورشون چون میگن تو یه دشت فضایی تز داده.فکرشون آزاده فضایی رو ببینن براش هزینه میکنن.تازه ممکنه ممکنه ها با همون ذهن  آزاد رها برات سفینه بسازن بری پیش دوستات تو کره دیگه.اونجا همه چیز جور دیگست اونجا خیلی راحته. اونجا خودتی و خودت.تازه ممکنه یه نفر همینجوری رهگذری رد بشه تو رو ببینه فکر کنه که دنیا دیگه مثل تو نداره.البته گفتم اگه تنها تو باشی اون یک نفر رد بشه جان فدایی کنه خودشو در نظر نگیره. یا شکلش مثلان دو تا شاخک رو سرش باشه.بعد شاخک تو رو ببینه که نداری فکر کنه تو فضایی تغییر ژنتیکی هستی. بعد تازه سودش میدونی کجاست. اونجاست که میگن نگاه نکن شاخک نداره ولی تز داره اونجا هم هر چی بگی اون نمیفهمه فکر میکنه تو جوری میگی که حرفت قابل ترجمه نیست. چون تزهاتم با تزهای فضایی جور در نمیاد.یعنی فضایی هم که بخواد تز های تو رو  عمل آورنده کنه. باید بفرسته به سیاره دیگه. یعنی اینقدر تکی.آخرشم ستاره دار فضایی میشی دیپورت میای زمین.یعنی تو فضا  هم اینجوره وضعیت اقتصادی الان مزنه یک  ساخت مغازه شاخک فروشی تو فضا از زمین گرونتره. چطور مگه.چون اونجا یارانه نمیدن که بشه باهاش شاخک فروشی زد.اینجا یارانه میدند میتونی باهاش مغازه ای که تو خیالت هست بزنی.اگر جمع کنی میز وسط مغازه رو بخری مشکلاتت حل میشه.چون مهم خشت اوله خشت اول که بیاد درست بالا تا ثریا نه اما تا خرید اقلام بعدی مثلان لامپ مغازه پیش میری.اگرم پیشرفت کنی میتونی گام بعدی تولید داخلی رو رو غلطک بندازی تولید خارجی کنی.چطوری. داخلی فکر کن خارجی بیندیش.فضایی نگاهت باشه.همه چی رو خود بخود غلطک میفته منتها غلطکه بدجوریه میدونی جای جلو رفتن له میکنه.مهم انگیزه آدمی هست والا بقیش پول نیست که بقیش اراده هست اراده کن بشین فکر کن برا خودت برنامه بچین خودش جذب میشه. جذبشم جوری هست چسب دوقلو هست هر چی فکر کنی جمع نمیشه که جذب میشه. اونم چطوری اونم با کشیدن آرزوهات. مثلان بکش  بینوه میشه ژیان.بکش اتوبوس میشه پیکان 47 بکش پورشه میشه وانت صورتی.اونم کنارش باید انگیزتو حفظ  کنی والا همونها هم پیدا نمیشه باید تصور کنی.خودت بتونی رویاهاتو به واقعیت تبدیل کنی مثلان ژیان نشد فرغون.پیکان 47 نشد پیکان پلاستیکی.دربش باز میشه گرونه ولی قابل حقیقت میتونه بشه.پلاستیکی نشد فلزی فلزی نشد بیخیال.پورشه رو تصور کن موشک تصور کن کاغذی.میشه ها.مهم اینه که آدم بتونه به آرزوهاش برسه اگه نرسید بتونه تصور کنه. مهم اینه که تصور کنه. حالا فکر کن تو یه دشتی آروم خیلی زیبا صدای رود میاد اما صدای بوق هم میاد برو جلو بوق بزن. واقعان من دیگه تلفنو قطع میکنم اما تو فکر کن وصله.مهم اینه که فکر کنی تلفن نیست موبایل هست مهم اینه که موبایل هست اما تلفنم هست. ببین چقدر متفاوت.برات آرزوی خواب های نفتی دارم. منتها در پیت نفتی.برات آرزوی دیدن خواب  زیبا دارم  اونم خوابی که تز توش نباشه بدون خداحافظی قطع میکنم تا بفهمی که هر پایانی آغازی برای شروع هست ببین چقدر مفهومی قطع میکنم...

بیژن میخواد بره انگلیسی یاد بگیره



بیژن که خیلی فیلم میدید معنیشو نمیفهمید زد زیر پاکت تخمه گفت من میخوام برم تافل بگیرم

باباش گفت ماینیمیز 

بیژن گفت  چقدر ریز

که فهمید باید بره ثبت نام ترم اول

فردا شدو بیژن رفت دم یک موسسه زد داخل رفت داخل اتاق مربی هم نه مدیر

گفت مدیر اینجا تویی

گفت اوامرتون

گفت منم بیژن اونی که میخواد تافل بگیره

مدیر یه نگاه به بیژن انداخت گفت  سطحتون چیه

گفت سطح فول کنتاک

گفت خیلی بالایه برو بشین کلاس پایین

که بیژن فهمید درکش نکردنو رفت کلاس بالا نشست

بعد ده دقیقه که  معلم داشت درس میداد بیژن گریه کرد

مربی دید بیژن حالش گرفته هست گفت چی شده ای باغ امید کارت به اینجا رسید

گفت دیدم کلاس شلوغه تخته سیاه رو دیدم دیگه هیچی نفهمیدم

گفت سطحت اینجا بوده

گفت تو کی هستی

گفت من همونم که نازنینت بودم

فهمید یا خوابه یا معلم خیلی باحاله

گفت من میخام تافل بگیرم

گفت منم میخواستم بنز بخرم اما پیکان 47 الان دم درمه

گفت من رفتم ولی بدون بر نمیگردم

گفت رفتی درم ببند از کنار برو

گفت گفتو رفت

خلاصه بعد چند سال از تیزهوشان براش دعوت نامه اومد

در پاکتو باز کرد دید نوشته بیژن تو دیگه کی هستی

فهمید باید بره آزمون تیزهوشان بده

رفتو رفتو رفت تا رسید به درب خروجی چون اشتباه خیابونو رفته بود واستاد

که دید یه علف زیر پاش هست پاشو برداشتو گذاشت

دید آقایی با کیف سامسونت رنگو رو رفته اومد دم در

گفت تو کیستی ای سامسونت بدست

گفت من تیز تیز آخر هوشانم

گفت منم سرکنم

گفت عجب اومدی اینجا چکار

گفت اومدم ببینم گوجه کیلویی چنده

گفت عجب هوشی داری اونکه نوسانات داره میپره 

گفت من اومدم ببینم کی پنیر منو خورده

گفت عجب پنیر الان مزنه چنده

گفت نوسانات داره

که یدفه مرد کیف سامسونتی در کیفشو باز کرد پرید هوا اومد زمین

نشانی با دست گرفت روبرو

گفت میدونی در برابر کی ایستادی

گفت نه

گفت در برابر تیزهوشان میتیکمان

گفت العجبا القدرت حالا چکار کنم

گفت برو فقط نبینمت

گفت چرا

گفت کاری که تو با تیزهوشان میکنی کاریه که من با  زمبه و جمیعن نمیتونیم ضرب کنیم

گفت حالا فهمیدم کی پنیر منو خورد

گفت در ورودی کجاست

گفت ورودی خروجی نداره تابلو گذاشتن  گم بشی

گفت پس معمایی برا خودش

گفت حلش دست منه

میری خونه تلویزیونو روشن میکنی کانال 10 برفک داره

گفت رفتم من عاشق برفک نگاه کردن با تخمه هستم

گفت از کنار برو گم نشی

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان