مستقیم....کمی چپ


جی پی اس تاکسی، بهترین راه مراقبت از ناوگان حمل و نقل عمومی و آژانس ها -  ایران رهیاب

مستقیم

کجا میری؟

هانریش بلبل پشت فالو برگر کوچه خالو برگر

میشه بیست هزار دویست و دوازده تومن

چرا اینقدر گرون!

برای اینکه اونجا خیلی دوره

خب شما تا سی متری شفتالو برگر ببرید بقیشو پیاده میرم؟

دوازده تومنش کم میشه میشه بیست هزار و بدون دوازده تومن

اهک مگه سرگردنه هست؟

نه اینجا چهارراه هست؟

اه تا حالا از این منظر نگاه نکرده بودم به این موضوع مهم؟

بله سرگردنه وایستی بیست تومنم اضافه میاد روش

خب پس همون چهارراه هست مگه اینجا 

بله دیگه چهارراه هست اینجا

اه مای حتی گاد ماینیمیز چغندر 

خوشبختم از آشنائیتون زبانتون عالیه کجا تف فال گرفتید

تف دادم تاف گرفتم

اه شت شاتاب

چه عالی شما آلیمانی هم بلتی

بله بنده یه دوره فشرده تو مرکز آفرینش های زبان ام پی تری در عرض نیم ساعت بودم

منم بودم شمارو ندیدم

اون موقع شما تو جنین کبوتر شنا قورباغه کار میکردی

مقسی بکوب نون تو هاونگ 

اه شما فرانسوی هم بلتی

بله بنده با پوآرو تو فیلم خانم مار پله بازی میکردم نقش اون یارو بود از مغازه خرید میکرد موسیو پوآرو اومد تو من وایستاده بودم بعد رفتم بیرون دیگه نبودم

اه بیبی آستالا واستالا 

بله بنده سه دوره برنده سوار تاکسی شدم بدون کرایه با مشت خرس بنفش از جایزه بگل نشستگان جزیره کارائیب رو گرفتم

پس شما خیلی خیلی خیلی بودید

بله بنده از اول نبودم اما کم کم بودم

وای چقدر عالی پرتقالی

نه آناناسی

تو روراستی اما مسیرت رودروایستی

اینقدر وایستی که زیر پات وایفا سبز قهوه ای بشه با نارنجی آبی سوسنی

ولی رستم گفت اگه بری دیگه دوست نداره

دیگه دوستم نداری

نه دیگه تو یه راننده بی انضباطی

نمره انضباطم چنده

زیر صفر یکم

اه چقدر زیاد

راستی بخوام برم کوچه چالی چایی از کجا باید برم

همینو میری دیگه نمیری برمیگردی بعد سمت چپ نوشته تنبلی کار زشته بالاترش نوشته موفقیت در راه هست بالاترش نوشته مشکلات شکلات چه کسی پنیرمو تک خوری کرد بر میگردی میبینی همونجایی که اونجایی

چقدر آدرسش سر راسته

نه اونقدر یکمی کجه منتها تو کرجه نوشته زیرش فرجه فلکه پشتش غلطه میدون برگردی کلکه

فای فا اه حتی گیگابایت اضافه

نه دیگه اومدی نسازی هر گیگ میگ میگ

در اصل همه مسافرا اگه مثل تو بودن من الان باید با گاری نمک میبردم تو باری نسازی با زندگی نمیشه ترانه عالی تو چی میشه

میگم نکنه تو رو تو سراهی مولوی بعد شوش راه آهن دیدم

بله بنده اونجا بودم خیلی وقت سال قبل از میلاد خودم

منم اونجا بودم نقش رهگذر داشتم هر چی میگذشتم نمیگذشت

من این کارا رو کار ندارم میخوای بری چهارره هانریش بیش بل

نه دیگه الان متحول شدم میرم خونمون

مگه قبلش کجا میخواستی بری

میخواستم برم خونمون

چقدر فلسفی بود

بله سقراط بقراطو افلاطونو حتی نیچه هم همینو گفتن

نپیچون من رفتم بگو کرایه زیاد میگیری چرا تعارف میکنی شاهنامه میخونی

آخه مشکل از کرایه ها نیست که باز دیدی پیاز گرون شده کشیدی روش

نه داشی پیاز چیه مای بیبی

همه چی مثل سیم رابط بهم وصله

نرخنامه هم رعایت میشه

چجوری رعایت میشه بی انضباط

میدونی من الان متحول شدم دیگه فقط رایگان با هر چی خودتون دوست دارید کرایه بدید میبرم

احسنت تو شدی انضباطت نه و پنجاه هفت صدم

ده بده قبول شم برم کنکور بعد برم تیم ملی

نه دیگه مشروطی ستاره دار شدی تو قبلان ماه داشتی قبلش مریخ الان ستاره داری برو حالشو ببر اما اصراف نکن

ستارم کجا بودی من دمپایی هم ندارم

آفرین تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته

توهم فانتزی تو کتم نمیره

توهم جالیزی کن تو کف کتت میره

برداشت کی هست

یمن بده ماش تو آش بعد بریز سرجاش هم بزن دو لیوان آب تا برسه جاش

آش ماش به همین خیال باش

من تاکسیمو میفروشم جاش میرم فضا نورد میشم

نه مزنه بنزین فضانوردی نمی صرفه

برو تو صف کشف استعداد های پنهان ناناسو

نانو تکنولوژی رو میگی

همو که تو میگی

ولی من اصلان دوس ندارم برم فضا

زمین بهتره میچرخه میلرزه میپره فقط کم مونده برقصه

خب اینها نکته های عالی بود گفتی مهم اینه که 150 میلیون سال دایناسورها رقصیدن

حالا نوبت ماست

پس کی منقرض میشیم

وقت گل نی

نه جون داشی کی منقرض میشیم راحت شیم

نگاه کن الان منقرض شدیم منتها تو وقت اضافه هستیم همینجور پیش بریم میریم تیم ملی

خب دست من نیست تو الساوادور جلوی خورشید نشسته بودم. بذر میکاشتم

اه تو چه هستی

نه من پ هستم

نگاه کن ماه رو

الان شب شده

فردا که خورشید زد سر کرایه توافق میرسیم

اصلان غصه نخور

برو مدرست دیر نشه

وای مدرسم باز دیر شد 

بای بای

نای نای

از کنار بری قاطی آدما نشی

تو هم از کنار برو قلم سوسک کشیدن

باشه

تو هم از کنار برو رنگی نشی

بپا سنگی نشی

باشه برو

نباشه میرم

خدافظ چه پ

خدافظ پ ن پ

خونه مادربزرگه


خونه مادربزرگه دیگه کرسی نداره

خونه مادربزرگه پنت هاوس عالی داره

کنار خونه اون کافی شاپ برقراره

تو خونشون مودم وایرلس داره

تو چت نگو بلایه عکس دندون مصنوعی داره

خونه مادربزرگه حجم بالایی داره

گیگاشو نگاه کنی دانلود آزاد داره

عیدا میره آنتالیا مهمونی خز شده چی سفر دور دنیا داره

آجیل نگو قهوه جوش داره دبل سینگل میزاره

عیدی جای هزاری تراول سبز میزاره

جای حوضش عوض شد جکوزی آبگرم داره

برا رفتن به جایی اتوبوس نگو تاکسی دربست داره

جای عکس بچه هاش رو یخچال سلفی عالی داره

خونه مادربزرگه دیگه صفا نداره

خونه مادربزرگه کلاس عالی داره

آخر شعرم شده حافظ میگه گمشده جای فال حافظ هایکو اصلان شیشو هشت میزاره

حسام الدین شفیعیان

قصه عشقی که میگن عشق کاترینه میگی نه بخون...


این هم جدیدترین رکورد زنان ایرانی! (کاریکاتور) | اقتصاد آنلاین

کاترین که فیلم رمئو و ژولیت دیده بود گفت من عاشق شدم

پدرش سرشو از یک کتاب 3000 صفحه ای بیرون آوردو گفت: عاشق کی شدی دخترم

کاترین نگاهشو دور نیمکره شرقی و نه غربی زد گفت عاشق  هاکل برفین

پدرش تحسینش کردو گفت معلومه  دنبال اندیشه ای که این عشق رو سر مشق قرار دادی

گفت نه الان هاکل هم بیاد کلاتو بنداز بالا

بابا گفت هاکل مگه چیشه

کاترین گفت شلوارش  گشاده موهاشم شانه نمیکنه گوشی هاونگی  هم تازه داره

گفت از کجا پیداش کردی

کاترین گفت از تو لپ لپ

باباش گفت دخترم بهتره درس بخونی پرفسورا که گرفتی بری نهضت  مارپل و شرکا اونجا با  جک دوست بشی بعد با  اون بری

دور دنیا در 70 روز گفت چرا هشتاد روز نه گفت الان دیگه عصر سرعته قبلان هشتاد روز میرفتن الان تخته گاز برید به دیار باقی راهنمایی میشید

گفت الا نه حتی کفش بلا من  عاشق انتونی برکینایی فسویی شوت بلینگی شدم

گفت اسمشم قشنگه کی براش انتخاب کرده

کاترین گفت قرار بوده مامانو باباش چشماشونو ببندن  و هر جا رفتن ایستادن از رو تابلو اسم بزارن براش

گفت اه شانس آوردن دم  جایی دیگه نه ایستادن والا میشد توالتونی هرجایی فس در رفت بلینگی اسم همونی

گفت نه از جایی رفتن راستش میخوره به کوچه خوشبختی

گفت اه اه مای مای چقد رمانتیک بودن

گفت وقتی رفتن شب بوده وقتی اومدن آنتونی نبوده گفتن رفته کلاس اول 

چقد زود مدارج علمی رو پیموده چجوری

با مدرسان فالوشوتینگی

گفت اه من رفتم کلاس اول ب ثبت نام کامبوزی کنم گفتن جانداریم گفتم چرا گفت کاری که مدرسان بنپولتونی میکنه بهتره

خلاصه الان کامبوزونی باید دکترای رشته ی آش رشته داشت ولی الان ماست هم نداره

گفت الحق و انصافن درستو خیلی آهسته گفتی ولی من عاشق شدم

پدرش گفت یک اسمی بزار ما صداش کنیم

گفت بیژونی ماجوری آجوری

پدر گفت اهل کدوم قریه هست

کاترین فکر کرد گفت مزنگ  دره ملول توابع درشت آباد  دره بزنگ آباد شرقی اروپای غربی

گفت اه نه ما آبمون با اونا تو  جوی نرفته تو دریا رفته

گفت الا بلا کفش بلا من بیژونی رو میخوام چون وقتی نگات میکنه انگار صدات میکنه یه آهنگی تو نگاشه که فالشه

گفت پس تصمیم داری بدبخت بشی

گفت آره من بدبختی رو از رو دختر کبریت فروش یاد گرفتم که گفت یخ هام تموم شدو کسی نخرید

گفت عجب جمله  اتو کشیده نامرتبی احسنت 

گفت من مدرک چرخ خیاطی دارم  تازه من رتبه یک کنکور جلو افتادگان کالج منگول دره رو با چند مدارج علمی همینجور دارم

ولی بیژونی فقط مدرک نیمه تمام سه ماهه نهضت مارپل رو داره مشروط شده از ستاره هم داره

گفت اه چقد زود ستاره دار شده

گفت  بمن خودش بمن گفت که  والو هر وقت از  تنگ بگیری مردی

منم از همون جمله عاشق اون شدم  فهمیدم مرد زندگی من همین بیژونیه

تازه  عصرها که میشه با سر میره تو حوض

چرا آخه

میگه اگه با سر یخ حوض شکستی  کاری که مادرت کرده رو تقدیر میکنی یکجور خاصی تقدیر میکنه که مادرش سکته بیستم رو زده

عجب مادر محکمی داره

مامانش  کمربند دان سفید کیوکشین کای رو هم هنوز نگرفته

گفت احسنت معلومه از دم در باشگاه رد شده

گفت آره خیلی آدم روشنفکریه شبا کلش روشن میشه

گفت العجبا خیلی مهمه

خلاصه برداشتنو برنداشتن رفتن خواستگاری بیژونی

مامانش درو باز کرد با جارو زد تو سر بابای کاترین که  آمدی جانم بقربانت ولی شما چرا

کاترین جای باباش حرف زدو گفت مهم تفاوت سن ها هست نه تفاوت آمدن ها

من دویست بیست دو سال دو ماه ده روزمه ولی بیژونی شما  دو سالو دو ماه چند روز عقبه

گفت بیژونی من  نود سالشه ولی دلش یه دریاست

کاترینم گفت تو نگاه اون یک مارپله خاصی هست  تو صدای اون انگار ماستی هست غم دنیارو جارو میکنم وقتی به من که نه به سمت شرقی در نگاه میکنه

گفت ننه تو همه عمر مثل تو رو ندیدم تو عتیقه ترین دختری هستی که من دیدم حالا بیا تو و در ظرف دو ساعت نامزدیو عروسیو  همه رو خلاصه کنیم بره

که پدر گفت  آروم آروم جونم بدون کاترین نمیتونم به خدا نمیشه والا شما چرا زحمت بکشید بله خلاصه کاترین با مهریه  کمتر از نیم مثقال طلا

به  پای سفره بخت نشست همشم میگن زندگی نمیچرخه بفرما اینم  توهم فانتزی کاترین بیژونی چرا نچرخه مگه ممکنه

که خلاصه  کفگیر بگیریم ته جمله رو با جمله معروفتری که میگه کلاغ قصه ها  کجایی چرا پیش ما نیایی

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

جشن تولد 206


مامی مامی

چیههههههههههه

امروز تولد مامانبزرگه

راست میگی ها

تولد ش امروزه

شمع حالا چجوری بگیریم پیدا نمیشه

چرا دیگه دو تا یک میشه دویست یک دو میشه دویست و دو یک چهار میشه دویست و شیش

206 خب یک بیست   بگیریم.اینجوری ذوق زده میشه فکر میکنه بیست سالشه

نه برا قلبش بده

چرا

قلبش با  باطری کار میکنه یادت رفته تازه باطریشم داره تموم میشه باید دوتا قلمی بگیریم

خب چجوری شمع فوت کنه

براش بده

تنگی نفس داره

ولش کن بدون شمع میگیریم

خب قند داره کیک براش بده

کیک نگیریم یدونه دونات بگیریم

نه چربه چربی خونش میزنه بالا

وای راست میگی ها خب چکا کنیم

براش آهنگ تولد مبارک فقط میزاریم

نه سمعکشم خراب شده نمیتونه بشنوه فکر میکنه بجاش

خب فقط چراغ روشن خاموش میکنیم هیجانشم کمه

نه فکر میکنه شب شده میخوابه

خب براش سوپ میپزیم

نه دندوناش  مصنوعیه اونم خراب شده باید ببریم درستش کنن

خب دستشو میگیریم تو اتاق میچرخونیم یکمی دلش باز شه

نه دستش در میره  پوکی استخون گرفته

خب بشینیم اون مارو نگاه کنه

نه نمیشناسه که آلزایمر  داره

راست میگی ها

خب ببریم گلارو بو کنه

نه حس بویائیشم از کار افتاده دکتر میگه کم کم خودشم از کار میفته

چکار کنیم نیفته

دکتر میگه تنها قسمت بدنش که کار میکنه  فکرشه اونم تنها همون دقیقه فکر میکنه که فکر نکرده

خب جوراباشو در میاریم جاش یه جوراب دیگه پاش میکنیم  تنوع میشه

نه جواربشو با چسب چسبوندم بپاش

چرا آخه

پاش لاغره نمیشد جوراب سایزش پیدا کنم آخه

خب  عینکشو عوض میکنیم

نه عینکش 200 ساله عوض نشده  میگه با این عینک چیا دیده که ما ندیدیم

چی دیده یعنی

میگه  اتاق رنگش بنفش بوده الان سوسنی شده همین

خب موهاشو رنگ کنیم

خب جمجمه نداره

هان چییییییییییییییییی

جمجمه رو با سوزن دوختن آخه از طبقه بیستم تو سن 200 سالگی پرت شده

چجوری مامی مگه میشه

خودش میگه وقتی خواسته پرت بشه نشده

ولی پزشکا میگن پرت شده یحتمل رو دشک آتش نشانی

جمجمه پوسیده بوده نصفشو دوختن

خب همش با چسب چسبیده بگو یدفه

مهم اینه که مامی یادگاری بمونه

بوی آقاجونو میده

حس میکنم وقتی مامی رو میبینم بعدش مامی رو نمیبینم

چجوری

آخه وقتی نگاش میکنم.اون میگه یه حرفی

ولش کن حالا

مهم اینه بتونیم 206 سالگی مامی رو جشن بگیریم

من میگم بادکنک بگیریم بترکونیم

خب اینجوری که مامی رو باید با آمبولانس ببریم خدایی نکرده جایی دیگه

راست میگی ها

من میخوام هرجور شده مامی بره تو 210 سالگی رکورد میل گینس رو بترکونیم

خب چرا مامی رو درست حفظش نکردین همش با چسب چسبوندین بنده خدارو

تا 195 سالگی  عالی بود بعدش میگفت روغن نباتی اینجوریش کرده

آخه روغن دیگه گرونه

تا 193 سالگی فقط عکس بابا م رو میدیده

خب مامی الان خودتم کلی سنته

نه من آخه میدونی همه میگن تو اصلان بهت نمیخوره 120 سالت باشه همه میگن میخوره دو سال دوازده ماهت باشه

به سن من چکا داری دختر

هیچی ولش کن

اصلان میگم جشن نگیریم بریم خونه مامی بشینیم رنگ اتاق سوسنی رو نگاه کنیم

آفرین دخترم ولی یادت باشه خودتم  95 سالته

وای مامی دوستام میگن تو بهت میخوره یک ماه و هفت روزت باشه

تازه مامی دخترمو همه میگن اصلان نمیخوره بهش 70 سالش باشه اونو میگن اصلان بهش میخوره یک هفته و نصفیش باشه

خب دخترم دیگه داره دیر میشه باید قرصامونو بخوریم اول من بیست و سه تا قرص  تقویتی دارم بیست تا هم قرص فوق تقویتی

وای چه عالی

بله تازه  اینها که چیزی نیست بلدم بشمرم تا بیست

خب دیگه برو خونتون دیرت میشه مواظب خودتم باش کسی بهت متلک نگه دخترم

وای راست میگی ها برام تاکسی دربست بگیر یجوری که زودبره  سوپم رو گاز تبدیل شده به غاز

باشهههههههههه دلبندم

--

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

متینگ عصرانه



شاپورو پرویزو ناصرو  جمشید در متینگ عصرانه خود جمع بودند که شاپور گفت راستی الان  ناصر الدین شاه میخواد چکار کنه وضعیت کشور ناجوره که پرویز گفت نگران نباش من  میدونم الان  کشور دست ناپلئونه و دستی کشید به سبیل سفید خودشو گفت من میدونم ناپلئون بلده که چجوری کار کنه شما اصلان نگران نباشید.ناصر گفت اصلان اینجوری که من میبینم  کوروش اگه بتونه کشتی هارو ببره اون سمت رد بشن مشکل حل شده.جمشید گفت دایناسورها اگه بتونن مغازه منو خراب نکنن من میتونم سال دیگه یک مغازه بزرگتر دور میدان دایناسورک زیبا چقدر ماهی بزنم.که یدفه کامپیوتر توی حال ارور داد و ساعت رو نشون داد که برن درست کنن والا هیچ صفحه ای باز نمیشه.شاپور گفت جمشید تو واقعن فکر میکنی  ما میتونیم یک وزیر خوب انتخاب کنیم.که ناصر وسط حرفشون لگد کردو گفت تا زمانی که  من وزیرم هیچ وزیری انتخاب نمیشه.پرویز گفت مشکل آپارتمان ما به این چیزها حل نمیشه بهتره منو برای پادشاهی ساختمان انتخاب کنید که گفتن چه اختیاراتی میخوای گفت  چی دارین گفت قبض برقارو بزنی به تابلوی اعلانات گفت سنگینه این مسئولیتش فقط کار یک آدم قوی هست. گفتن رای میگیریم هر کی چایی شو با  مربا بخوره اون پادشاه ساختمونه  ناصر گفت هر کی بتونه سه تا آجر با هم برداره تا خط پایان برسونه اون قویترین مرد ساختمونه.که  پسر ناصر اومد با ده تا قرص و یک پارچ کامل آب گفت بابابزرگ بابابزرگ بابابزرگم قرصاتو خوردی گفت دقیقن کجایی گفت قرصا همینجاست گفت آن شب جان افروزم منتظرت بودم که پسر ناصر البته از هفت نسل قبل او یا چند نسل متوازی  با او گفت من به بابام گفتم وقتی فوت کنی برا شما رادیوشو به ارث بزاره منتها تورم رفت بالا فروخت به جوجه فروش سر محل.گفت بابات مرد بزرگی بود اون وقتی سبیلاش در اومد تو سه سالگی بود که فهمیدم مرد شده. گفت جلل القدرت من هنوز  40 سالمه سه لاخ سبیل دارم اون تو سه سالگی. گفت راستی  تو کی هستی گفت من مرد تنهای روزم گفت پس من حتمان وزیری هستم. گفت نه تو سلطانی هستی که خلاصه متینگ عصرانه به دلایل وضعیت سر ساعت قرص ها تمام شدو تنها خاطره ای ماند از این متینگ برای نسل های بعد آنها که می آیند و آنها هستند و میروند و حتمان قرصاشونو سر موقع میدن.

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان