چند تاریخ شعر

ژانویه یا اکتبر یا اصلان شمسی

قمری یا که به شمسی زتاریخ چرخش
کارناوالی زنور از رخشان
سه اپیزود زایام زفصل های دگر تابستان زمستان یا بهار
رمان پوپولیستی نیست جهان خاص شد باور نور حقایق روشن
خورده بورژواهای آهنی خورد در رادیکال های حل نشده
متینگ تن ماهی یا کنسرو شعر
فالش از پرواز شاخکی نغمه خوان از زاغک
غار غار بلندی موزون ناموزون جهش از پسامدرنی غمگین
مدرنیته شدن روزنامه های باطله
تیتر جراید از فصلی نو
جاذبه سیب ندارد زمین تا حوا
انسان درگیردار ژن هایی چند کمو بیشتر خیر خوشه فکر زژن ها بیشتر
کلمات وکیومی برندی از طرح شاخ نشان
فلسفه بحرانی از عصر پساگذشتن از درون
رد شدن از گذرگاه کلوزاپی بسته از غم
سکانس طوفان قصه ی سرگذشت
کوانتونومی از معادلات ناتمام
قصه ستاره ی اقبال گمشده
کفشدوزک ها میرقصند
مردی تنیده در کوزه سفالی زندگی
دور بر چرخش ایام بر پیله ی تنهایی خود
ستودن نثرهای شنزاری
ماسه هایی از ساختن آدم
آدم از ماسه آجر از آهن
آهن از شهر و شهر از پنجره
سوسوی چراغی روشن
حسام الدین شفیعیان

میان سکوت آدمها

میان سکوت آدمها مرگ نبود
تار پر از غم نبود
تشنه ی ماتم نبود
حرف منو تو نبود
جمله همی بد زده فعله کماکم نبود
شعر غم درد نبود
آخر هر حرف مگر اشک برای دل پر غم نبود
زیرو زبر کم زروحی که مرگ در غم جسمش ناله همی کم نبود
بال من از مرگ چرا خط زده شعر مرا دار به اشک رخ زده جانب غم این چنین حرف نبود
نقطه سر خط همی کم نبود...
حسام الدین شفیعیان

/طلوع/

Clouds That Look Like Other Things - Cloud Watching

به تب شعر باران بشو
شور بشو مثنویه رود بشو
شکر بریز
عسل بریز
دو بیتی ختم بریز
ماه بشو
شور دل ما بشو
بهار جانان بشو
شاه غزل خوان بشو
به تار این دل غمین نور بشو
شکن شکر به قهوه ی تلخ اثر مرحم این درد بشو
تا شکنی زخود برون به هم شوی زخود به او
لعل تب هجر تو آسان نبود
مرگ غم دل فراوان نبود
به صبح امید شکن برون بیا
به هم زنی همی زمن طلوع بیا
تار بزن
به شهر غم ساز بزن
ماه من از مه شکنی برون بیا
برون زجا ز ریشه ی فزون بیا
تشنه لبیم تشنه ی تو برون بیا
طلوع بشو
کمی زما زنور بشو
غم شدم از قند دلت که آب شود زغم چرا
چینو چنان دگر بشو
دگر زحال من بشو
مرحم درد من بشو
حسام الدین شفیعیان

چای بریز

چای بریز حال بی تب تاب برای من بی تاب بریز
غزل بشو دو بیتی صنم بشو
پشت سر هم بریز
شور بشو
ختم برای مرحم این دل بشو
قند بریز
غزل به دل فکر مرا بهم بریز
شعر مرا جوانه شو خروش این نشانه شو
حال برایم کمی حرف بریز
پشت سر هم بریز
شاعر-حسام الدین شفیعیان

/خیال انگیز//شاید و باید...//پائیزان قلب/

/خیال انگیز/
در خیال تو همان جنگل سبزم که مسیرش به بهاران برود
پائیزم ولی در تو دلنگیز به باران بروم
ماه زیبا شده بود از رخ تو تا به جهان تا غزلی شعر شدو بند به زنجیر دل من بروی
بال بر بندو برو از خیال من غمگین زده ای تا به گرد نیفتادن از خیال تو چه حاصل بشوم
حسام الدین شفیعیان

/شاید و باید.../
زندگی طعم قشنگ یه گل رو به طبیعت شاید
ابرو مه خورشیدو فلک مهتاب شاید
زندگی وسعت خندیدن توست بار آن هر چه زیاد چه قشنگ شاید
بار در فکر تو و فکر تو از گل چه قشنگ شاید
آری زندگی کوتاهست ولی چه زیبا شاید
حسام الدین شفیعیان

/پائیزان قلب/
در دشتی وسیع خواب دلنگیز شدی
ماهی شدیو حوض دلنگیز شدی
در شب زدگی خیال انگیز شدی
با روح تنو خیال من چه پائیز شدی
حسام الدین شفیعیان