میبارد کلمات سکوت انگیز
میبارد قصه ی طلوع انگیز
میخواند دفتری را که باران زده هست
چند خطی تاخورده هست
روی تمام افکارم رنگین کمان بود
زمین از دور نقطه های تنهایی
زمین از دور کوچک بود
زمین چند فصل کوتاه بود
همه ی واژه ها خط کشی شده بود
خط وسط شعر کارناوال چراغانی
میبارید درون کلمات باران
بذری که میزد از دل خاک تا باران
حسام الدین شفیعیان