وقتی شهر سوسوی چراغی میشود اتاقک ها حرف میشوند شهر هم با تمام آهنی بودن قلب هایی دارد اگر شمعی روشن کنیم برای درون روشنایی تن خود فکر را جوانه زنیم و درون هم پیچک سر زدگی همیشه برای دیدن یک اتفاق خوب باید ساعت را نگاه کرد و من ایمان دارم به رویش فصلی نو در تفکر جای جای اتاقک های خود درون فکری خود کنده از درون در فکر اندیشه میشود اندیشه نمیمیرد اما آهن زنگ میزند اندیشه را باید در زد پشت در اندیشه چراغی روشن کرد حتی به وسعت چراغدان محبت برای شعله ای که میفزاید به روشنایی فکری.
..
1-مغازه پر از غازه! 2-تموم فیش ها ماهی ندارد! 3-صابون عطر ندارد که کله عطر داشته باشد! 4-اساس همه اثاثیه ها بی اساس ریختن! 5-شلخته همونیه که پای تخته بی تخته! 6-اینقدر قد خودمونو ندونستیم کوتاه شدیم! 7-توی تمام کتابهای درسی جایت گذاشته ام! 8-صندلی که صندل بهش بخوره میشه بندک افتادن! 9-سینما باز بود که سیم قطع شد باز بود اما خالی شد! 10-رازی نبودم رازی اینقدر پی ریاضی راضی به زحمت بیفتی رازی! 11-چرخو فلک گردش میکنه آدمها نرمش وقتی چرخو فلک تاب میخوره!
کاریکلماتور نویس-حسام الدین شفیعیان
1-سوت میزد اما صدایش پر از بی صدایی بود.
2-کارت پستال ها هم پست میشوند.
3-روی زمین جای کمی نبود اما زمین گران شد.
1-تمام سکه های قدیمی یک روی سکه نیستند.
2-روزنامه هم باطل بشود سبزی خوره پیدا میکند.
3-توی سالن خالی سطل که می افتد صدا ی بیشتری دارد.
1-شطرنج هم کیش داره اسب داره فیل داره !
2-برفک تلویزیون پر از صدایه اما دیدنی نیست!
3-ماه هلالش نیمرخه خودش یه سلفی کامله!
1-برج کج به منزل نمیرسه.
5-مسواکی که سخت بشه جای مرحم زخم میشه.
4-شهر یک کودک به اندازه یک جهان بزرگ هست.